997
نقض

باكورة الأثمار و مذكورة الأسحار خوانند، بر در كعبه معظّمه انشا كرده، در وصف مناسك و مشاعر حجّ و تخلّص به مدح ملك الوزراء جمال الدين اصفهانى نموده كه تعميرِ حرم كرده بود و خواصّ مكّه اين قصيده را به زر نوشتند».
در اين‏جا فقط به نقل ترجمه‏اى كه فزونى استرآبادى در تاريخ بحيره (ص 407-408) از اين وزير ياد كرده است پرداخته و اين ترجمه را خاتمه مى‏دهيم: «الوزير اَبوجعفر محمّد، الملقَّب به جواد، المشهور به جمال الدين موصلى، از كريمان زمانه بوده و از وزراى كاردان. چون در جميع فنون، سر آمدِ اقران شد، ملازمت درگاه سلطان محمود بن ملكشاه را اختيار كرد، سالى چند با او به سر برد، چون اتابك زنگى بن آقسنقر، والى موصل و مضافاتِ آن شد، جمال الدين را وزير خود كرد. چون اتابك كشته گرديد و ولدش سلطان سيف الدين غازى، بر سريرِ حكومت نشست، باز جمال الدين موصلى را وزير خود گردانيد. جمال الدّين در وزارت او دست بداد و دهش گشوده به جواد ملقّب گرديد. وقتى در موصل، قحط و غلاى عظيم شد و جمال الدين موصلى را آنچه بود ايثارِ خلق كرد، روزى شخصى نزد او به طلب آمد، هيچ نبود او را، دستار خود را به بازار فرستاده، به ملازم گفت: او قيمت اين را نداند، بفروش و زرش را بدو ده. ملازم گفت: ديگر دستار نمانده، آزرده شد از او، و گفت: اى نادان! دستار از براى ما پيدا خواهد شد و مثل اين ساعتى پيدا نخواهد شد كه محتاجى چنين تسلّى مى‏شود برو و ديگر مگو».

تعليقه 210

«شاهد بازى»

در آنندراج گفته: «شاهد باز فاسق كه با اَمردان و زنان، بسيار صحبت دارد».
و بنابراين، مراد امرد باز و لوطى كه عمل شنيعِ مرسوم در قوم لوط را انجام دهد، ليكن مى‏تواند بود كه شاهد مصحّف و محرّف از كلمه شاهين بوده باشد كه در اخبار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نهى از آن وارد شده و به معناى شطرنج مى‏باشد.

تعليقه 211

در برخى از نسبت‏هاى دروغ مخالفان به ما شيعيان‏

از قبيل اين‏كه : «رافضى، حجّ كعبه رها كنند و به زيارت طوس شوند».
راوندى در اوايل راحة الصدور (ص 30-31) گفته: «و خرابى جهان از آن خاست كه عوّان و غمّازان و بددينانِ ظالم، زبان در ائمّه دين دراز كردند و ايشان متّهم كردند و تعصّب و حسد در ميانِ ائمّه ظاهر شد. و عوّانانِ بد دين از قم و كاشان و آبه و طبرش و رى و فراهان و نواحىِ قزوين و ابهر و زنگان، جمله رافضى يا اشعرى در لشكر سلطان افتادند و فرا امرا و سلاطين نمودند كه ما از بهر شما توفير مى‏آوريم، ظلم را نام توفير برنهادند و خون و مالِ مسلمانان را بنا واجب ريختن و ستدن منفعت خواندند و بدين [بهانه ]ملك با دست گرفتند و قلمِ ظلم در مساجد و مدارس كشيدند و آبِ علما ببردند».


نقض
996

زهير بن محمّد عتيبه را سالار كرد و به بُست فرستاد، ازين گروهى متمرّدان را عتيبه نزديك خويش راه داد و قصد كرد كه نافرمان گردد (ص 121). و چنان‏كه شاعر گويد:

ازين مه پاره‏اى عابد فريبى‏مَلايك صورتى طاوسِ زيبى».
امّا اين‏كه مصنف رحمه اللَّه عليه گفته (ص 401): «اگر ما آن روز بودمانى، متابعتِ حسينِ على كردمانى».
علّامه قزوينى رحمه اللَّه عليه در خاتمة الطّبع تفسير ابوالفتوح (ص 649-650) گفته: «و ديگر از استعمالات نادره اين كتاب كه در بعضى از مؤلّفات قدما نيز ديده شده، استعمال هيئت «كردمانى» است در مورد ماضى ناقص يا ماضى شرطيّه يا ماضى مطيعى در صيغه متكلّمِ مع الغير، به جاى «مى‏كرديم» يا «كرديمى» كه هيئت معمولى اين صيغه است، مثالِ: زيد بن ارقم گويد كه: ما در عهد رسول صلى اللَّه عليه و آله در نماز سخن گفتمانى با يكديگر؛ و چون يكى در نماز، پهلوى يكى ايستاده بودى، از او پرسيدى كه نماز چند كردى؟ او جواب دادى. و چون كسى در آمدى و سلام كردى، جواب سلام دادندى. و هر كس به حاجت خود سخن گفتى و روا بودى تا اين آيه آمد كه: (وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتينَ)۱ سخن گفتن حرام شد (1: 409). سالى قحطناك آمد بر ايشان و ايشان رنجور شدند، مى‏گفتند: كاشكى به مردمانى تا از اين محنت برستمانى (1: 414). ازهر بن راشد گويد: چون انس ما را حديثى گفتى از رسول عليه السلام و ما را معنا مفهوم نشدى، پيش حسن بصرى آمدمانى و از او پرسيديمى (1: 636). ابو جعفر الباقر روايت كند از جابر عبداللَّه انصارى كه او گفت: ما جماعت انصار، فرزندان را بر علىِ ابوطالب، عرض كردمانى، هر كه او را دوست داشتى، دانستمانى كه حلال‏زاده است؛ و هر كه او را دشمن، دانستيمى كه حرام‏زاده است. و ما جماعت انصار، هر گه كه ما را حاجتى بودى به رسول عليه السلام، على را وسيله كردمانى تا حاجت ما روا كردى (2: 144). (وَ لَوْ شِئْناَلآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها)۲: اگر خواستمانى، هر نفسى را هُدى بداديمى؛ يعنى اگر ما خواستمانى، ارادتِ جبر و اكراه، هر كسى را قهر كردمانى و الجاء بر ايمان، و افعالى كرديمى با او كه عند آن مُلْجَأ شدى به ايمان (4: 284 - 285). گفتند: اگر خداى ما را هدايت دادى، متّقى بودمانى؛ يعنى براى آن نبوديم كه خداى تعالى هدايت نداد؛ و اين دروغ است بر خداى (4: 499)».

تعليقه 208

جمال الدين موصلى و رضى الدين بوسعدِ ورامينى‏

مراد از «جمال الدّين موصلى» ابوجعفر محمّد بن على، معروف به جواد اصفهانى است كه از مَعاريف اجواد عالم و مشاهير تاريخ اسلام است و به سبب تعمير حرمين مكّه معظّمه و مدينه منوّره - يعنى خانه خدا كه كعبه است و روضه مدينه كه مرقد رسول صلى اللَّه عليه و آله است - و نيز به سبب صفت جود و سخا و بذل و بخشش كه داشته است، محبوب قلوب خواص و عوام زمان خود واقع شده و ممدوح بسيارى از شعراى عرب و عجم گرديده است. از جمله مادحين او شاعر معروف، خاقانى شيروانى است كه مدايح و مراثى غَرّا در حقّ او سروده است، كه از آن جمله است شينيّه معروف وى كه آن را «باكورة الأثمار و مذكورة الأسحار» خوانند و عنوان قصيده در ديوان او چنين است: «اين قصيده را

1.بقره /۲۳۸

2.سجده /۱۳

  • نام منبع :
    نقض
    سایر پدیدآورندگان :
    محدث ارموی، میر جلال الدین
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 402241
صفحه از 1250
پرینت  ارسال به