عقل در نظرگاه ميرزا مهدى اصفهانى - صفحه 128

بر بياض و موجود بر وجود و اسود بر سواد، شايسته‌تر از ديگر اطلاقهاست. چراكه به واسطه عروض بياض بر جسم، اطلاق ابيض بر آن صحيح مى‌شود. پس به نفس خود، نسبت به اين اطلاق اولى است. در باب موضوع مورد نظر ما نيز چنين است.
به هرحال، عقل، حجّت درونى الهى است، چنان‌كه در روايات در كافى و منابع ديگر وارد شده كه عقل، رسول داخلى و حجّت باطن خداوند است، و شرع درونى است، چنان‌كه شرع، عقل بيرونى است. كار پيامبران و پيروان آنان چيزى نيست جز تنبّه دادن مردم به عقل خود و به حجّت ذاتى كه در درون آنهاست. اين تنبيه براساس عوامل مُنبِّه و مُذكِّر است، تا آنجا كه علم بسيط آنها مركّب شود.
نكته اين است كه هر عاقل، علمى بسيط به عقل خود و حجّيّت آن دارد. چراكه عقلا همواره معلومات را بدان مى‌سنجند، بدون اينكه به گونه تركيبى به اين كار توجّه داشته باشند. پيامبران ارسال شده‌اند تا علوم بسيط را ـ با اظهار عوامل مُنبّه و ايجاد عوامل مُذكّر ـ به تركيب برسانند تا اينكه نفوس انسانى به آنچه خداوند در باطن آنها وديعه نهاده، توجّه كنند.
لذا هر زمانى كه اين مطلب را به گونه تركيبى احساس كنند و از عصيان خداوند بپرهيزند، حقايق و معارف را بدون تكلّف استدلال و بدون زحمت برهان مى‌بينند. به هرحال، براى متفكّر بصير و عاقلى كه به رجوع ژرف، به درون خود بازگردد، روشن مى‌شود كه عقل هر عاقل، امرى است كه براى او ضرورى است و به وجدان برايش كشف مى‌شود. نيز روشن مى‌شود كه عقل، حجّت بالذّات، جداكننده حق از باطل، حجّت بر هر منكر و معاند، مميّز بين خير وشرّ وفاصل ميان موجود و معدوم است. وصادق را ازكاذب به وسيله آن مـى‌توان شناخت؛ چنان‌كه در بعضى احاديث بدان اشاره شده است.

نكته دوم: عقل هر عاقل به معنايى كه از عقلِ مشهود به شهود وجدانى ياد شد، بر معقولات آن حجّت است، به‌گونه‌اى كه در حجّيت معقولات خود به هيچ چيز ديگر نياز ندارد. اگر انسان عاقل، از اين طريق علم را فراگيرد،

صفحه از 173