دليل اين ادّعا آن است كه انقلاب و دگرگونى در ذات و ذاتيّات، محال و ممتنع شناخته شده است و آن چه بالذّات تاريك و مظلم است، نمىتواند به نور و روشنايى مبدّل گردد. ۱
در بررسى سخن دكتر دينانى بايد گفت: ميرزاى اصفهانى حقيقت انسان را چه در مرتبه ماهيّت جسمانى و چه در مرتبه روح حيوانى و چه در مرتبه روح عقلى، مُظلم الذات مىداند و انقلاب مظلم الذّات به نورى الذّات را عقلا باطل مىخواند. لذا اين انتقاد آقاى دينانى بر ايشان وارد نيست. ميرزاى اصفهانى نيز منكر انقلاب ذاتى مظلم الذّات به نورىّ الذّات است. مىگويد: خداى متعال به قدرت لايزال خود به اين حقيقت مُظلم الذّات از نور عقل تمليك مىكند و روح العقل، نورىٌ بالغير و مظلمٌ بالذّات است. از اين روى، تبديل حقيقت انسان به عقل در سير تكامل جوهرى ـ چنان كه ملّاصدرا در مرتبه انسان عقلى بيان كرده ـ گمانى باطل است. آرى براى انسان عاقل، واجديّت نور عقل لازم ذاتى است؛ زيرا بدون تمليك عقل به ماهيّت انسان در مرتبه ظلّ و شبح، عاقليّت براى او معقول نيست و اگر اين تمليك نباشد، او عاقل نيست؛ ولى عقل از حقيقت ذات انسان خارج است و كمال اعطايى براى او محسوب مىشود و انسان بدون اين تمليك نيز وجود دارد؛ چنانكه به فرد مجنون نيز انسان گفته مىشود و برخى احكام انسان بر او جارى است. شرع مطهّر براى بچه در رحم حتّى قبل از چهار ماهگى ـ كه هنوز روح العقل بدو تمليك نشده ـ شأن انسانى قائل است و بر او احكام انسانى را جارى مىسازد. مثلا اگر بچه ده روزهاى در رحم مادر، پدر را از دست دهد، پس از ولادت از دارايى پدر ارث مىبرد و اگر به عمد سقط شود، حكم قتل نفس را دارد.
ايشان با تذكّر اين نكته كه: «أنّ حقيقةَ الإنسانِ ليس هو العقل بل هو كمالٌّ نورىٌّ و لازمٌ ذاتيٌّ لنطقه و حقيقته المجرّدة البسيطة» در مقام ردّ آراء صدرا بر مىآيد و آن را مخالف كتاب و سنّت و وجدان انسانيهايى مىداند كه خود را در رتبه روح نطقى وجدان كرده باشند.