عقل در نظرگاه ميرزا مهدى اصفهانى - صفحه 143

مذكّرينَ لهذا الأمرِ و عليه بُنِىَ الفقهُ و الأحكامُ. 1.

عقل، هم بر خود حجّت است، هم بر معلوماتش و هم بر حجّيّتش بر معلومات آن، و... جوهرى نورىّالذّات است كه انسان، آن را به وجدان مى‌يابد و مى‌بيند؛ چرا كه آن شخص در زمانى بوده، و در آن زمان عقل نداشته، سپس عاقل شده است. پس اگر به حالت وجدان خود نسبت به عقل توجّه كند، حقيقت آنچه را در او وجدانى شده و به وجدان به تمام كنه آن مشاهده مى‌كند، مى‌يابد. پس در مقام تشخيص آن به تعريفهاى قوم و طرد و عكس نياز نيست، با آنكه دفاتر خود را از اين‌گونه مصطلحات، انباشته‌اند؛ بلكه جوهرى نورىّالذّات است كه انسان براساس وجدان مشاهده مى‌كند. از آنجا كه نورىّالذّات در روايات، در برابر جهل قرار گرفته و خودِ كشف است، پس حجّت است بر خودش و بر مُدرَكاتش و حجّيت آن بر مدركاتش، براساس بداهت حجّيت كشف بر مكشوف و علم بر معلوم.
از اينجا روشن مى‌شود كه عقل هر عاقلى ـ چه خاتم النبيين صلی الله علیه و آله باشد و چه ابوجهل لعين ـ حجّت بر خود آن عاقل و بر معقولاتِ عقل است. لذا اگر گفته شود كه فقط عقل كامل يا عقول متوسط حجّت هستند ـ و نه عقول ناقصه ـ در آن صورت بر صاحبان عقلهاى ضعيف واجب مى‌شود كه به كامل و متوسط رجوع كنند. و اين غلط و باطل است.
زيرا اگر عقل هركسى حجّت بر مدركاتش نباشد، براى جواز رجوع اين ضعيف در عقل به كامل، حاكم كيست؟ آيا اين رجوع جز براى آن است كه عقل او در اين امر حجّت است؟ پس اگر امر به حجّيت عقل اين عاقل بر معقولاتش منتهى نشود، برايش رجوع به متوسط صحيح نخواهد بود. اين خُلف است، چون ما فرض كرديم كه بر آن حجّت نباشد.
به هرحال، اركان دين بر اين مبناى استوار ـ يعنى حجّيت عقل هر عاقل بر خودش و بر معقولاتش و بر حجّيت آن به معقولاتش ـ قرار دارد، زيرا

1.حلبى، تقريرات الأصول، ص ۱ـ۲

صفحه از 173