تبيين مباحثى از توحيد در پرتو معارف اهل بيت عليهم السلام (3) - صفحه 120

داريم. از نظر مصداقى هم نمى‌توان شدّت را عين سواد دانست. اگر چنين باشد، بايد تشكيك خاصّى فلسفى را بپذيريم كه سخن در مورد بطلان تشكيك خاصّى خارج از حوصله اين نوشتار است. ۱
بنابراين اگر گفته شود كه صفت خدا مفهوماً مغاير با ذات اوست، ولى مصداقاً عين ذاتش مى‌باشد، مى‌گوييم اين سخن فقط در موردى صحيح است كه صفت واقعى در كار نباشد و ما در مورد ذات، يك صفت ادبى و لفظى به‌كار بريم؛ مثل اينكه بگوييم خدايى خدا عين ذات اوست. اينجا صفتى را به خدا نسبت نداده‌ايم و فقط يك همانگويى (تتولوژى) كرده‌ايم. هميشه الف بودن الف، عين ذات اوست و اين مفيد هيچ خبر جديدى نيست. لذا در نظام فلسفى (كه اين نظريه هم در اين جهت با آن مشترك است) اگر گفته شود وجوب ذاتى، عين ذات واجب است، سخن مقبولى (با صرف‌نظر از مشكلات مبنايى ديگر) مى‌باشد، امّا وقتى مى‌گويند علم و قدرت و حيات و... عين ذات واجب است، قابل پذيرش نيست؛ چون صفتى مانند علم، مفهومى غير از وجوب وجود دارد و اين تغاير مفهومى حاكى از تغاير مصداقى است.
معمولاً فلاسفه در اينجا مى‌گويند كه شما ميان مفهوم و مصداق خلط كرده‌ايد و تغاير مفهومى را به تغاير مصداقى كشانده‌ايد. امّا بايد دانست كه در اينجا خلطى صورت نگرفته، بلكه ادّعاى ما اين است كه تغاير مفهومى به تغاير مصداقى مى‌انجامد. ۲ به تعبير دقيق‌تر مغايرت مفهومى برخاسته از مغايرت مصداقى است.
آنچه در حمل شايع صناعى نيز ادّعا مى‌شود، مبنى بر اختلاف مفهومى موضوع و

1.. اجمالاً اشاره مى‌كنيم كه در تشكيك خاصّى ادّعا مى‌شود ما به الامتياز شديد و ضعيف، مصداقاً عين مابه الاشتراك آن دو است كه واقعاً چنين نيست.

2.. چنان‌كه مرحوم علّامه طباطبايى در الميزان از محدوديّت ذاتى مفاهيم صفات كمالى نتيجه گرفته‌اند كهاين مفاهيم قابل اطلاق بر خداى متعال نيست و به تحديد ذات او مى‌انجامد. (نك: طباطبايى، ج ۶، ص۱۰۰ و ۱۰۱)

صفحه از 122