حضرت جوادالائمه علیه السلام مىفرمايند:
فَقَوْلُکَ إِنَّ اللهَ قَدِيرٌ خَبَّرْتَ أَنَّهُ لَا يُعْجِزُهُ شَيْءٌ فَنَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ الْعَجْزَ وَ جَعَلْتَ الْعَجْزَ سِوَاهُ وَ كَذَلِکَ قَوْلُکَ عَالِمٌ إِنَّمَا نَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ الْجَهْلَ وَ جَعَلْتَ الْجَهْلَ سِوَاهُ».۱
دليل سلبى معنا كردن اين صفات آن است كه ما آنچه از قدرت و علم مىفهميم، در دايره مصنوعات است و قابل انتساب به خداى متعال نمىباشد. پس با قدير و عالم دانستن خدا چيزى جز تنزيه او از عجز و جهل را اراده نمىكنيم.
به اين ترتيب، سلبى معنا كردن صفات به تعطيل نمىانجامد ـ آنگونه كه در اين نظريّه ادّعا شده ـ بلكه با حفظ اين مبنا صفات كمال به خدا نسبت داده مىشود و خداى متعال تمجيد و تقديس مىگردد. اين تمجيد و تقديس البتّه مفهومى نيست؛ چراكه به گواهى عقل و نقل، خدا به تصوّر در نمىآيد. ۲ در واقع اينجا دو مبنا وجود
دارد: مبناى فلاسفه ـ كه مورد قبول اين نظريّه هم مىباشد ـ اين است كه ما خدا را از طريق صفات كماليّهاش تصوّر مىكنيم و به اين ترتيب به او معرفت پيدا مىكنيم. در اين مبنا مفاهيم اثباتى صفات به خدا نسبت داده مىشود. مبناى ديگر كه مورد قبول ماست اين است كه خدا تصوّرناپذير است ولذا هيچيك از مفاهيم اثباتى صفات كمال به او قابل انتساب نيست و حداكثر فهم ما تنزيه خدا از نقائص است. از آنجا كه معرفت خدا تصوّرى نيست، اعتقاد به تصوّرناپذيرى او به تعطيل منجر نمىشود.
1.كلينى، ج ۱، ص ۱۱۶
2.. در اين مورد در نوشتار پيشين سخن گفتيم.