دانستهاند. مثلاً طبرسى با اين كه هر دو واژه را راجع به معنا و مفاهيم الفاظ مىداند، تفسير را به كشف مراد از لفظِ مشكل، و تأويل را به بازگرداندن يكى از دو احتمال به معناى مطابق با ظاهر، معنا كرده است.۱
شايد بهتر باشد از ميان اقوال فراوانى كه در باب تفاوت ميان تفسير و تأويل، مطرح گشته است، به اين ديدگاه روشن، روى آوريم كه:
1. دو واژه تفسير و تأويل در اين معنا مشترك اند كه هر دو، مقصود و مراد از الفاظ آيات را بيان مىكنند.. 2. باطنى بودن تأويل قرآن را نمىتوان به عنوان وجه تمايز حقيقى و فارِق بين تفسير و تأويل به شمار آورد؛ زيرا تفسير شامل معانى و مفاهيم باطنى لفظ نيز بوده و به كشف و توضيح هر مرتبهاى از معانى لفظ اطلاق مىگردد، بلكه وجه تمايز اساسى ميان اين دو اصطلاح آن است كه تأويل، مدلولِ الفاظ قرآن نيست؛ امّا تفسير، برخلاف تأويل، در معانى و مدلولهاى لفظى استعمال مىشود.۲
در آمد و شد ميان دو اصطلاح تفسير و تأويل، واژگان ديگرى نيز پيوسته بر زبان صاحبنظران علوم قرآنى، در تداول و استعمال اند كه گاه در يكى از اين دو اصطلاح، قابل درج و گاه مفهومى كاملاً متفاوت از اين دو دارند. «تنزيل» اگر چه به نقل و بررسى شأن نزول آيات، اختصاص دارد، ولى گاه به معناى تفسير و علم به ظواهر قرآن و معانى روشن و تحت اللفظى آيات به كار مىرود و از مصاديق تفسير تلقّى مىگردد. «تطبيق نيز كه در اصطلاح به معناى حمل آيه بر مصداقِ آن است، آن جا كه در محدوده دلالت لفظى به كار مىرود، به معناى تفسير بوده و آنجا كه مصداق، قابل انطباق بر مدلولِ لفظى نباشد، هممعناى تأويل مىگردد».۳
مىبينيم كه افزون بر عرصه تفسير و تأويل، ميدانگاهى نيز با عناوين تنزيل و تطبيق وجود دارد و اين همه، در خدمت استخراج و استنباط معنا درآمده اند. بنا بر
1.دانشنامه جهان اسلام، ج ۶، ذيل مدخل «تأويل».
2.مبانى و روشهاى تفسير قرآن، ص ۸۴.
3.همان، ص ۸۵.