عليه السلام - كه در حالتِ دعوت و اظهار نبوّت و ابلاغِ معجز، فرعونِ طاغى او را مىگويد: (أ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليدًا وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ * وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتى فَعَلْتَ وَ أنْتَ مِنَ الْكافِرينَ)... و موسى - عليه السلام - نه بر اين سخن انكار كرد، و نه خصومت و عداوتِ فرعون براىِ مصلحتِ وقت اظهار كرد، و جواب از آن نرمتر داد كه خواجه از صادق حكايت كرده است به دروغ.۱
استشهاد قرآنى و جدل
در بررسى انواع كاربرد آيات قرآنى در نقض، بايد به شيوه شاهد آوردن از الفاظ و معانى قرآن نيز توجّه داشت. مؤلّف كتاب با توانايى خيرهكنندهاى كه در شناخت كتاب آسمانى و تفاسير آن دارد، اثر خود را مملوّ از استشهادهاى لفظى و مواضع استعمال الفاظ در معناى غير ما وضع له و لطايف بيانىِ قرآن، ساخته است؛ به گونهاى كه صفحهاى از كتاب را نمىتوان يافت كه از اين دست استشهادها خالى باشد و البته چون به موضوع اين مقال، ارتباط مستقيمى ندارد، از ذكر نمونههايش صرفنظر مىكنيم. آنچه در اين جا از اين نوع استشهادها، مدّنظر است و در مسير اثبات سخن آغازين اين مقاله، يعنى بهرهگيرى از برداشتهاى تأويلى (و كثرتشان نسبت به برداشتهاى تفسيرى) در پيشبرد اهداف كلامى و يا تاريخى و...، قرار مىگيرد، مواردى است كه مؤلّف كتاب، براى تحكيم مبحثى جَدَلى، به قرآن تمسّك مىجويد. براى نمونه، مؤلّف آنگاه كه در پاسخ به پرسشى در باره دلائل سازگارىِ امام رضا عليه السلام با مأمون عبّاسى، سخن مىگويد و اينكه چرا امام رضا عليه السلام خود، مأمون را امير المؤمنين خوانده است، كلام خود را به شاهدى از قرآن مىآرايد و مجادله را با خصم تمام مىكند:
و آنچه رضا - عليه السلام - او را امير المؤمنين خوانده است، نقصانى نكند درجه رضا عليه السلام را. نمىبينى كه بارى تعالى در قُرآن بتان را «خدا» و «إله» مىخواند؟ چنان كه در آخر قد أفلح گفت: (وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَر)؛