نگاه تأويلى به آيات قرآن در «نقض» - صفحه 109

عليه السلام - كه در حالتِ دعوت و اظهار نبوّت و ابلاغِ معجز، فرعونِ طاغى او را مى‏گويد: (أ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليدًا وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ * وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتى فَعَلْتَ وَ أنْتَ مِنَ الْكافِرينَ)... و موسى - عليه السلام - نه بر اين سخن انكار كرد، و نه خصومت و عداوتِ فرعون براىِ مصلحتِ وقت اظهار كرد، و جواب از آن نرم‏تر داد كه خواجه از صادق حكايت كرده است به دروغ.۱

استشهاد قرآنى و جدل‏

در بررسى انواع كاربرد آيات قرآنى در نقض، بايد به شيوه شاهد آوردن از الفاظ و معانى قرآن نيز توجّه داشت. مؤلّف كتاب با توانايى خيره‏كننده‏اى كه در شناخت كتاب آسمانى و تفاسير آن دارد، اثر خود را مملوّ از استشهادهاى لفظى و مواضع استعمال الفاظ در معناى غير ما وضع له و لطايف بيانىِ قرآن، ساخته است؛ به گونه‏اى كه صفحه‏اى از كتاب را نمى‏توان يافت كه از اين دست استشهادها خالى باشد و البته چون به موضوع اين مقال، ارتباط مستقيمى ندارد، از ذكر نمونه‏هايش صرف‏نظر مى‏كنيم. آنچه در اين جا از اين نوع استشهادها، مدّنظر است و در مسير اثبات سخن آغازين اين مقاله، يعنى بهره‏گيرى از برداشت‏هاى تأويلى (و كثرتشان نسبت به برداشت‏هاى تفسيرى) در پيشبرد اهداف كلامى و يا تاريخى و...، قرار مى‏گيرد، مواردى است كه مؤلّف كتاب، براى تحكيم مبحثى جَدَلى، به قرآن تمسّك مى‏جويد. براى نمونه، مؤلّف آن‏گاه كه در پاسخ به پرسشى در باره دلائل سازگارىِ امام رضا عليه السلام با مأمون عبّاسى، سخن مى‏گويد و اين‏كه چرا امام رضا عليه السلام خود، مأمون را امير المؤمنين خوانده است، كلام خود را به شاهدى از قرآن مى‏آرايد و مجادله را با خصم تمام مى‏كند:
و آنچه رضا - عليه السلام - او را امير المؤمنين خوانده است، نقصانى نكند درجه رضا عليه السلام را. نمى‏بينى كه بارى تعالى در قُرآن بتان را «خدا» و «إله» مى‏خواند؟ چنان كه در آخر قد أفلح گفت: (وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَر)؛

1.همان، ص ۳۳۸.

صفحه از 124