نگاه تأويلى به آيات قرآن در «نقض» - صفحه 110

الآية» و در جاى ديگر گفت: (الَّذينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَرَ). اگر خداى روا باشد كه بتان را إله خواند، رضا را روا باشد كه مأمون را امير المؤمنين خواند و نقصانِ امامت او نباشد، و امير المؤمنين آن باشد كه باشد، نه آن كه خوانندش، و خداى آن باشد كه باشد، نه آن كه خوانندش. تا بر يك‏ديگر قياس مى‏كند تا شبهت زايل شود.۱
در جايى ديگر براى اثبات اين كه صرف مصاحبت با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در غار يا جايى ديگر، ارج و قُربى ايجاد نمى‏كند، استشهادى ديگر به قرآن مى‏كند و با يادآورى داستان حضرت يوسف و نحوه فراخواندنِ يارانِ زندانىِ خويش، مجرّد مصاحبت را در جايگاه و شأنى پايين‏تر از ديگر شئون قرار مى‏دهد:
... و به مجرّدِ مصاحبتْ خرّم نباشد كه بارى تعالى حكايت مى‏كند از قصّه يوسف - عليه السلام - كه او با جماعتى كه با او در زندان بودند، گفت: (يا صاحبيِ السّجن) و معلوم است كه ايشان بر دين و سنّتِ يوسف نبودند، و الّا مصاحبتى مجرّد نبود. و از صحابه رسول آن كه بهتر است، به ايمان و طاعت و متابعت بهتر است، نه به مجرّد مصاحبت.۲
در جاى ديگر، چون خصم گفته بود كه: دين و دولت و خلافت به نسبت گفتن، مذهبِ گبركان است، مؤلّف پس از تأييد اين نكته كه نسبت از شرايط امامت نيست، به مواضع بسيارى از قرآن استشهاد مى‏كند كه در سيره انبياى پيشين، سخن از ورثه يا ذريّه و اهل به ميان آمده و خداوند و پيامبرانش اين انديشه را مذهب گبركان معرفى نكرده‏اند.۳

تأويلات در «نقض»

1. بخش قابل توجّهى از برداشت‏هاى تأويلى از قرآن كه از زبان مؤلّف نقض - هر چند به نقل از خصم و در مقام ردّيّه بر آن - مطرح گشته است، پذيرش يا ردّ تأويل برخى

1.همان، ص ۳۴۰.

2.همان، ص ۶۳۷. نيز، ر.ك: ص ۷۷.

3.همان، ص ۵۰.

صفحه از 124