نگاه تأويلى به آيات قرآن در «نقض» - صفحه 111

آيات قرآنى در شأن و حقّ على عليه السلام است. مؤلّف البته بجز تأويل، همچون بسيارى ديگر از مفسّران مسلمان، شأن نزول برخى آيات را در تنزيل، امامت و عصمت و منقبت و فضيلتِ على و آل او مى‏داند و اين نكته را از مقام تأويل بيرون مى‏آورد:
... و در قرآن، آياتى هست كه مُنزَل است در امامت و عصمت و منقبت و فضيلتِ على و آلِ وى. و گوييم: انكارِ بعضى، انكارِ همه باشد در تنزيل دون تأويل؛ چنان كه مذهبِ همه مسلمانان است، حنفى و شفعوى و زيدى و معتزلى. مذهب و اعتقاد شيعه اصوليان اين است در اين مسئله.۱
در همين مقام، وقتى كه از ناحيه خصم، نقل مى‏كند كه شيعه در قرآن، هر آيتى را كه به سبب ديگر نازل شده بود، به هواى خود به نام على كنند و مثلاً مى‏گويند: (وَ سْئَلْ مَنْ أرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا) تفسيرش چنين است كه پيغمبران پيشين را به امت‏هاى پيشين فرستاديم، بپرس ايشان كه من ايشان را بدان فرستادم تا مبشّر شوند به ولايت و امامت على و فرزندانش. و رسول خدا تهاون مى‏كرده و امامت على پنهان مى‏داشته تا در روز غدير خم، آيت تهديد آمد كه: (يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ) في عليٍ‏ّ» تا به ضرورت او را بر پالان‏ها برد و...، مؤلّف نقض به نيكى چنين پاسخ مى‏دهد كه:
... هر آيت كه نه در حقِ‏ّ على باشد، بر وى بستن، بدعت و تهمت و ضلالت باشد و اين حوالتى بى‏اصل است، مانندِ ديگر حوالات كه كرده است... بارى تعالى [در اين آيت چيزى‏] فرونگذاشت تا كسى تأويل كند در حقِ‏ّ على، مصرَّح بگفت: (أ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ)كه آيا نكرديم، به «الف استفهام» يعنى «بكرديم» جز از خداى خدايانى؟! تا ايشان را پرستند. اين جا به امامتِ على و غير على چه لايق است؟ و در معنىِ اين آيتِ محكم چه شبهت است كه آن را به تأويلى حاجت باشد؟ و آن كس كه از لغت و تفسير، اندك‏مايه بهره دارد، اين حوالت چگونه روا دارد؟۲

1.همان، ص ۱۷۸ - ۱۷۹.

2.همان، ص ۱۷۹ - ۱۸۰.

صفحه از 124