از همين عبارت برمىآيد كه مؤلّف نقض، تأويل را در معناى دقيق خود، حوالت دادن لفظ به معنايى ديگر غير از مدلول ظاهرى خود به كار مىبَرَد و خود از همين شيوه تأويل در جاىجاى اثرش بهره مىگيرد. اين معنا البته كه با تفسير مفسّران مغايرت دارد و مؤلّف نقض در ادامه همين مطلب مىنويسد:
و اگر اين مصنّف، نه دروغِ محض مىگويد و مىنويسد، بايستى كه حوالت به تفسيرِ مفسّرى كردى از اصحابِ شيعه يا به عالمى معتمد، يا به راويى امين... آياتى ديگر كه شيعه در امامت و فضيلتِ على و دگر ائمّه گويند، بيشتر آن باشد كه مفسّرانِ اسلام چون بُلعبّاس سمّان و امام ثعلبى سنّى و ابوعلى جبّائى و ابومسلم بحر اصفهانى موافق باشند در آن شيعه را، و مقابله باشد آنچه مختلفٌ فيه باشد در حقِّ على با آياتى كه اصحاب سنّت و جماعت تأويل كنند در حقِّ صحابه.۱
مرحوم محدّث اُرموى نيز در پانوشت همين مطلب در باره آيه شريفه: (بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ) چنين يادآور شده است:
اين كه اين آيت در شأن امير المؤمنين عليه السلام و نصب پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله آن حضرت را به جانشينى خود نازل شده است، شبهه نيست؛ امّا اين كه «فى علىّ» جزء آيه باشد، شيعه چنين عقيدهاى را ندارند؛ زيرا به طور قطع «فى علىّ» در لفظ قرآن نبوده است؛ امّا تأويلاً به طور قطع و يقين مراد است؛ به جهت آن كه آيه وقتى كه مراد از آن امامت امير المؤمنين عليه السلام باشد، چنانكه مدّعاى ما شيعيان است، در تأويل آن «فى على» بايد به طور حتم باشد و از اين روى است كه در بسيارى از احاديث شريفه وارده از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام «فى على» به طور اطلاق در دنبال «من ربّك» ذكر شده است.۲
مىبينيم كه ديدگاه تأويلىِ مؤلّفى از قرن ششم هجرى و مصحّح معاصر چندان تفاوتى نيست و تأويل را اگر در تعارض با ساير عقايد خود نبينند، مىپذيرند. بنا بر