بوده است و اوّلين سورتى - به قول بهرى مفسّران - كه به مصطفى آمد، «اقرأ» بود، و سورة القلم بعد از «اقرأ» منزل شد ابتداى بعثت. پس چگونه قسم باشد به على - عليه السلام -؟۱
يادآورى اين نكته هر چند موجب تكرار مقال است، ولى از جهاتى مىتواند قابل توجّه باشد كه نمونههاى ذكر شده در باب پذيرش يا ردّ تأويلهاى قرآنى، تنها بخش اندكى از نمونههاى استخراج شده در نقض است و اگر چه اين مقاله بر سر بررسى آمارى نبوده و ادّعاى استقرايى تام نيز نداشته است، به سهولت مىتوان بر حجم اين نمونههاى تأويلى در نقض افزود.
تفسير قمى در «نقض»
در پايان مقاله و پس از نقل مواردى كه مؤلّف نقض در مردود دانستن برخى تأويلها ذكر كرده و اساساً افزودن بر اين شأن نزولها را اگر بر حق نباشد، نوعى بدعت و تهمت تلقّى كرده است، بايسته است تا به دقّت نظرى داشته باشيم بر مواضعى كه مصنّفِ مخالف، با استناد به گفتههاى نويسنده تفسير القمّى (منسوب به على بن ابراهيم قمى)، مطلبى را به شيعه منتسب مىدارد و مؤلّف نقض به راحتى چنان مطلبى را از سوى مذهب شيعه منكر مىشود و حتّى محترمانه او را تخطئه مىكند:
1. در تأويل اين آيه كه: (رَبَّنا أرِنا الَّذَيْنِ أضَلاّنا مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ اْلأَسْفَلينَ)،۲ آن گاه كه مصنفِ مخالف، با استناد به گفته على بن ابراهيم بن هاشم كه به تعبير وى «از روافض متقدّم بوده است» مىگويد: در تفسير وى، اين دو كس را از دوزخيانِ از امّتِ محمّد كه حوالت بديشان مىكنند، يكى بو بكر است و يكى عمر...».۳ با اين كه چنين مضمونى در آن تفسير وجود دارد،۴ ولى مؤلّف نقض مىگويد بر هيچ
1.همان، ص ۲۷۹.
2.سوره فصلت، آيه ۲۹.
3.نقض، ص ۲۶۲.
4.متن عبارت در تفسير قمّى چنين است: (وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا رَبَّنا أرِنا الَّذَيْنِ أضَلاّنا مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ اْلأَسْفَلينَ) قال العالم - عليه السلام - من الجنّ، ابليس الذى دبر على قتل رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله فى دار الندوة واضلّ الناس بالمعاصى و جاء بعد وفاة رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله إلى فلان فبايعه، و من الإنس، فلان (نَجْعَلْهُما تَحْتَ أقْدامِنا لِيَكُونا مِنَ اْلأَسْفَلينَ) ثم ذكر المؤمنين من شيعة أمير المؤمنين عليه السلام فقال ... (ر.ك: تفسير القمّى، ج ۲، ص ۲۶۵. نيز ج ۲، ص ۴۲۱، ذيل آيه ۲۶ از سوره فجر).