تا بر بو بكر كنيم. امروز دگر باره گوييم: اختيار و اجماع نيست؛ امامت به شورا است؟۱
عبد الجليل قزوينى، ضمن نقل جريان سقيفه و استشهاد صحابه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به نصوص دلالت كننده بر امامت امير مؤمنان عليه السلام در محاجّه با ابو بكر مىگويد:
و بعد از آن، ابى بن كعب [در سقيفه] برخاست [و حاضران را موعظه كرد ]و گفت:
... أنّى أشهدُ على رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله أنّى رأيتُهُ و هو واقفٌ فى هذا المكانِ و كفّ علىّ فى كفّه و هو يقول: هذا إمامكم من بعدى و خليفتى فيكم فقدّموه...[؛ من شهادت مىدهم بر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كه ايشان را ديدم در اين مكان ايستاده بود و دست على عليه السلام در دستش بود و مىفرمود: «اين شخص پس از من، امام شما و جانشين من در ميان شماست پس او را مقدم بداريد].۲
وى پس از نقل اين كلام، خطاب به نويسنده بعض فضائح الروافض مىگويد:
خواجه انتقالى مىبايد بداند كه كلامى با اين مبالغه كه دلالت است بر نصّىِ على و انكار است بر اختيار، صحابه از آن غافل نبودهاند.۳
و پس از نقل كلام سهل بن حنيف - كه مضمون آن همچون سخن ابى بن كعب است - مىگويد:
كلامى بدين درستى و مبالغه بر نصّى امير المؤمنين عليه السلام و انكار غير او در مجمع مهاجر و انصار گفتهاند تا خواجه انتقالى بداند كه مذهب شيعه، كهن است.۴
عبد الجليل لزوم امامت را عقلى مىداند؛ امّا معتقد است كه جعل اين مقام از سوى خداى متعال صورت مىگيرد و جعل الهى با نصْ مشخص مىشود:
اوّلاً بر نصّىِ على، اوّل دليلى و گواهى عقلِ عاقلان است كه عاقل داند كه زمانه، با ثبوتِ تكليف و جواز خطاى مكلّفان، روا نباشد كه از امامى خالى باشد.