التقليد حمصى مشهود است. وى پس از بيان معنا و دليل قادر بودن خداى توانا به اختلاف متكلّمان با اوائل (فلاسفه) اين گونه تصريح مىكند:
اوائل در ظاهر اين سخن ما كه مؤثر به موجب و مختار تقسيم مىگردد، با ما موافق هستند؛ امّا در معنا با ما مخالفاند. در معناى مؤثر مختار گويند: كسى است كه اثر مىگذارد و بر اثرگذارى شعور دارد. و موجب آن است كه بر اثرگذارى خود شعور ندارد. و مىگويند: هر گاه شروط اثرگذارى مؤثر مختار، حاصل و تمام باشد، حصول اثر از آن واجب است و اين بدان معناست كه مؤثرى جز بر شيوه ايجاب نيست. جز آن كه برخى موجَبها با علم به اثر خود و به اعتبار شروطى اثر مىگذارد و برخى از آنها بدون شرط و شعور نسبت به اثر خود، اثرگذار است.۱
حمصى رازى، پس از گزارش ديدگاه فلسفى در باره فاعل مختار به تفصيل به بيان تفاوت فاعل مختار و موجَب از منظر كلامى مىپردازد و پيش از بيان تفاوت، اهميت اين بحث را اين گونه بيان مىدارد:
بر ماست كه فرق ميان قادر مختار و موجَب را تحكيم كنيم؛ زيرا از مهمّات (امور پراهميت) در دين است و پاسخ ما بر خيل شبهاتشان بر آن استوار است.۲
قطب الدين سبزوارى نيز به نقد فاعليت بالايجاب خدا پرداخته است. وى فاعل را به دو گونه قادر و موجب تقسيم مىكند. اگر از فاعلى با امكان عدم صدور، فعلى پديد آيد، قادر است و اگر با امتناع عدم صدور فعلى صادر شود، موجب ناميده مىشود.۳ از نظر سبزوارى، موجب بودن خدا محال است؛ زيرا يا از قدم خدا قدم عالم يا از حدوث جهان حدوث خداى متعال لازم مىآيد كه هر دو محال است. بر اين پايه، خدا موجب نمىتواند باشد. برهان ديگر آن كه اگر خداى سبحان موجب باشد،
1.المنقذ من التقليد، ج۱، ص ۳۵.
2.همان جا.
3.«الخلاصة فى علم الكلام»، فصلنامه تراثنا، ش۳۴ ،ص ۱۷۳ - ۱۷۴. براى نقد فاعل موجب بودن خداى متعال در كلام ابوالمجد حلبى، ر.ك: إشارة السبق، ص ۱۵.