مواجهه متكلّمان امامى با فلسفه در سده ششم هجرى‏ - صفحه 306

التقليد حمصى مشهود است. وى پس از بيان معنا و دليل قادر بودن خداى توانا به اختلاف متكلّمان با اوائل (فلاسفه) اين گونه تصريح مى‏كند:
اوائل در ظاهر اين سخن ما كه مؤثر به موجب و مختار تقسيم مى‏گردد، با ما موافق هستند؛ امّا در معنا با ما مخالف‏اند. در معناى مؤثر مختار گويند: كسى است كه اثر مى‏گذارد و بر اثرگذارى شعور دارد. و موجب آن است كه بر اثرگذارى خود شعور ندارد. و مى‏گويند: هر گاه شروط اثرگذارى مؤثر مختار، حاصل و تمام باشد، حصول اثر از آن واجب است و اين بدان معناست كه مؤثرى جز بر شيوه ايجاب نيست. جز آن كه برخى موجَب‏ها با علم به اثر خود و به اعتبار شروطى اثر مى‏گذارد و برخى از آنها بدون شرط و شعور نسبت به اثر خود، اثرگذار است.۱
حمصى رازى، پس از گزارش ديدگاه فلسفى در باره فاعل مختار به تفصيل به بيان تفاوت فاعل مختار و موجَب از منظر كلامى مى‏پردازد و پيش از بيان تفاوت، اهميت اين بحث را اين گونه بيان مى‏دارد:
بر ماست كه فرق ميان قادر مختار و موجَب را تحكيم كنيم؛ زيرا از مهمّات (امور پراهميت) در دين است و پاسخ ما بر خيل شبهاتشان بر آن استوار است.۲
قطب الدين سبزوارى نيز به نقد فاعليت بالايجاب خدا پرداخته است. وى فاعل را به دو گونه قادر و موجب تقسيم مى‏كند. اگر از فاعلى با امكان عدم صدور، فعلى پديد آيد، قادر است و اگر با امتناع عدم صدور فعلى صادر شود، موجب ناميده مى‏شود.۳ از نظر سبزوارى، موجب بودن خدا محال است؛ زيرا يا از قدم خدا قدم عالم يا از حدوث جهان حدوث خداى متعال لازم مى‏آيد كه هر دو محال است. بر اين پايه، خدا موجب نمى‏تواند باشد. برهان ديگر آن كه اگر خداى سبحان موجب باشد،

1.المنقذ من التقليد، ج‏۱، ص ۳۵.

2.همان جا.

3.«الخلاصة فى علم الكلام»، فصل‏نامه تراثنا، ش‏۳۴ ،ص ۱۷۳ - ۱۷۴. براى نقد فاعل موجب بودن خداى متعال در كلام ابوالمجد حلبى، ر.ك: إشارة السبق، ص ۱۵.

صفحه از 340