سدههاى نخست، نياز چندانى به گرايشهاى مصنوعى در مسئله تقريب مذاهب نداشتند؛ زيرا در ميان باورهاى رسمى و معتبر آنان، چيزى كه نزاعهاى اجتماعى را برانگيزاند، چندان نبود كه براى تدارك آن، ضرورت تقريب را احساس كنند.
اگر تقريب را نوعى عقبنشينى تاكتيكى بدانيم كه ضرورتهاى اجتماعى بر پيروان مذهبى خاص تحميل مىكند، نقض بهكلّى از آن برى است؛ زيرا در هيچجاى اين اثر، هيچ اثرى از عقبنشينى نيست كه حرمتگزارى به بزرگان اهل سنّت را نمونه دوم آن بدانيم. تقريب معمولاً در محيطهايى ضرورت اجتماعى مىيابد كه در آنها تندروى باشد. چنين تندروىهايى در دوران پيش از صفويه، كمتر از آن بوده است كه انديشه اجتماعى تقريب شكل بگيرد و به قلم و زبان نويسندگان تحميل شود. نيز تقريب، بيشتر زاده ضرورت وحدت مسلمانان در برابر بيگانگان است و اين ضرورت، از ويژگىهاى عصر جديد است.
عبد الجليل در نقد و نقض آراى اهل سنّت، بسيار دقيق، بىمحابا و دلير است. شيوه كلامى او در بازنمايىِ عقايد شيعى، به او اجازه مداهنه و مدارا نمىدهد. چنين نويسندهاى اگر جايى انصاف ورزد و بزرگى از بزرگان اهل سنّت را به تيغ طعن و لعن سر نيفكند، از باب تقيّه و تقريب نمىتواند بود؛ زيرا آن جا كه بايد تيغ بركشد و شمشير زند و باورهاىمنحرف را رسوا كند، هيچ دريغ و تسامحى ندارد؛ چنانكه شاگرد نامدار او، ابن شهرآشوب، چنين بود.۱
پس اگر در جايى، اتّهامى را از خلفاى نخستين مىپيرايد و در رد و انكار آن مىكوشد، نام آن، «كوتاه آمدن» يا «تقيّه» يا مماشات تقريبى نيست. آرى؛ اگر كسى بتواند نشان دهد و ثابت كند كه در كتاب نقض، گاهى مؤلّف، از مبانى دينىخود كوتاه آمده و تقيّه كرده است، مىتواند «تنزيه عايشه»۲ و مانند آن را هم بر تقيّه و تقريب
1.ر.ك: معالم العلماء، ص ۱۴۵.
2.نام يكى ديگر از آثار عبد الجليل قزوينى رازى (ر.ك: نقض، مقدّمه مصحح، ص هجده). مؤلّف نقض، خود نيز در كتاب (ص۲۹۵)، به اين اثر اشاره مىكند. اين اثر در ردّ اتهام قذف بر عايشه است؛ امّا توبه را بر عايشه در ماجراى جمل واجب مىشمارد. همچنين در كتاب نقض، او را به دليل ممانعت از دفن امام حسن عليه السلام در كنار پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله سرزنش مىكند (ص ۶۳۹). در باره اين كتاب، ر.ك: الفهرست، ص۸۷؛ روضات الجنّات فى أحوال العلماء و السادات، ج ۴، ص ۱۸۶؛ رياض العلماء، ج ۳، ص ۷۲.