بدان معناست كه «مذهب شيعت در حق صحابه، كفر و شرك نيست؛ آن است كه با وجود امير المؤمنين على عليه السلام بو بكر و غير بو بكر را استحقاق امامت نيست به فقد شرايط موجبه.۱ بر همين پايه است كه وقتى شعرى را در مدح خلفا از زبان يكى از دانشمندان شيعى نقل مىكند، نقد و انكارى بر آن نمىافزايد.۲ شكايت عبد الجليل، از اين است كه چرا سهم و مقام امير المؤمنين را گاهى كتمان مىكنند.
آنچه گفته است كه فتح ديار گبركان و ديار كافران در عهد عمر خطّاب بود، چنين است و بر اين قولْ انكار نيست؛ امّا از ذكر اسامى مبارزان و نياكان كه جهاد كردهاند و غزوات و فتحها به دست و تيغ ايشان بر آمده است، همچنين است و بوده است - جزاهم اللَّه عن الإسلام و المسلمين خيرا - ... و از غايت ناصبىاى خارجىاى، امير المؤمنين را ياد نكرده است... امّا خالد، پسر وليد مغيره، كه دشمن مصطفى است و سعد پدر عمر است كه سر حسين على، بريده است و شرحبيل مشير معاويه است، در كشتن حسن على و خواجه فريضه شناسد نام ايشان به نيكى ياد كردن و امّا نوبت چون به على و آل او رسد، بغض مادرآورش رها نكند...۳ و حديث فضل و منقبت عمر و فتحهاى بلاد و آثار اسلام همه معلوم است و شيعه، آن را انكار نكردهاند؛ امّا اين مصنّف را ممكن نيست كه در اين كتاب فصلى در فضل صحابه بگفته باشد، بى منقصتى از آن علىّ مرتضى.۴
عبد الجليل، به اين مقدار نيز بسنده نمىكند و گاه برخى روايات تاريخى را كه در نقد و نفى صحابه است، سست مىشمارد و انتساب آنها را به شيعه اصوليه جفا مىخواند؛ از جمله، اتّهام همراهى ابو بكر با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هنگام هجرت از مكّه، به دليل هراس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از خيانت وى؛ مشاركت عمر، ابو بكر و برخى از صحابه در ماجراى ترور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در عقبه؛ احاديث ارتداد همه مسلمانان پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله