پژوهشی در روایات «ألفِ باب» - صفحه 164

باب جزء هفتم کتاب بصائر الدرجات را با نام «باب فیه ذکر الحدیث الذی علّم رسول الله صلی الله علیه وآله علیّاً علیه السلام» منعقد می‌کند و پنج حدیث در آن می‌آورد که همگی مشتمل بر تعلیم الف حدیث است. به هر حال، در جمع این دو دسته روایت، می‌توان از روایات مطرح در کتاب سلیم بهره برد. تعبیر روایت کتاب سلیم بن قیس این گونه نقل شده است:
فتح لی مفتاح الف باب من العلم کل باب یفتح الف باب.۱فعلمنی مفتاح الف باب من العلم یفتح کل باب الف باب.۲
در این روایات سخن از کلید و مطلبی اساسی است که نمایان‌گر و گشاینده هزار باب علمی است که از آنها هزاران پهنه دیگر از علوم آشکار می‌شود. این جمع در بیان علامه مجلسی نیز دیده می‌شود. ایشان در شرح حدیث سوم «باب الإشارة و النص إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام»، بر این باور است که مراد از الف باب قواعدی کلی و قوانین مضبوطی است که امکان استنباط احکام جزئی و مسائل فرعی فراهم می‌شود. ویژگی این استنباط قطعی بودن است که گمان و تخمین در آن راه ندارد۳ .۴ دیگر شارحان احادیث نیز مقصود و مصداق الف باب را قواعد کلی اصلی و قوانین جامع می‌دانند و منظور از گشوده شدن باب علم را جدا شدن و انشعاب و قوانین کلی از اموری که از قوانین کلی‏تر است، تبیین می‌نمایند.۵

ویژگی دانش الف باب

تعبیر «حدّثنی» در تعدادی از روایات و تحقق این تحدیث در مدت زمان کوتاه که یک روز مانده به رحلت و یا روز رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله در لحظات و ساعاتی از آن انجام یافته، و تعبیر «یفتح کل باب الف باب» در روایات می‌فهماند که هر باب از هزار باب اول، اصل یا مطلب جامع و کاملی را در بر می‌گیرد؛ به گونه‌ای که از آن، هزار باب دیگر از علم می‌جوشد. با توجه به این نکته و این که در بیشتر روایات، صیغه فعل به صورت مضارع (یفتح) به کار رفته

1.. کتاب سلیم، ص۸۹۸.

2.. همان، ص۸۰۱.

3.. علامه مجلسی در بحار الانوار در این زمینه می‌نویسد: «و الظاهر أن المراد أنه صلی الله علیه وآله علمه ألف نوع من أنواع استنباط العلوم یستنبط من کل منها ألف مسألة أو ألف نوع و الاجتهاد إنما یمنع منه‏ لابتنائه علی الظن فأما إذا علم الرسول صلی الله علیه وآله کیفیة الاستخراج علی وجه یحصل العلم بحکمه تعالی فلیس من الاجتهاد فی شی‏ء» (بحار الأنوار، ج‏۴۰، ص۱۲۹).

4.. مرآة العقول، ج۳، ص۲۸۵.

5.. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۸۴؛ الوافی، ج۲، ص۳۲۲؛ علم الیقین، ج۲، ص۷۳۱.

صفحه از 179