در كشف حقيقت از من سرزند و روى نمايد.
كميل گفت: أَوَ مِثْلُكَ يُخَيِّبُ سائِلاً؛ عجب كه مثل تو كريم، سايل را محروم گرداند و او را از نقد به نسيه حواله كند.
چون آتش طلبِ كميل چنان تيز بود كه به وعده تسكين نيافت، امير آنچه لايق بود از بيانِ حقيقت بگفت و فرمود: اَلْحَقيقةُ كَشْفُ سُرادِقاتِ الْجَلالِ مِنْ غَيْرِ إشارَةٍ، حقيقت [آن است] كه بعد از سلوك شريعت در سير طريقت، مستعدّ و مستحقِ آن را روى نمايد، باز پس افتادن پرده هاى جلال حق است از پيش نظر طالب تا ببيند آنچه در پس پرده بود و پرده برخواست و بنمود بى آنكه اشارت به سوى آن تواند كرد كه گويد چيست آن كه مَن بينم و اشارت از چند جهت نتواند بود: يكى از غلبه نور، ديگر حيرت نبيند، ديگر تقدّس از جا و جهت. سيد نعمت اللّه گويد:
نورى است كه وصفش به عبارت نتوان كرد او را نتوان ديد و اشارت نتوان كرد۱
شيخ سعدى گويد:
هيچ نقاشى نمى بيند كه نقشى بركشد و آنكه ديد از حيرتش كلك از بيان افتاده است۲
حافظ گويد:
كَس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست اينقدر هست كه بانگ جرسى مى آيد۳
1.مقصود نويسنده از سيد نعمت اللّه ، همان شاه نعمت اللّه ولى است واين بيت با اندكى اختلاف در: ديوان شاه نعمت اللّه ، غزليات، ص ۲۲۵، آمده است.
2.اين بيت در كليات سعدى يافت نشد.
3.ديوان حافظ، تصحيح دكتر خانلرى، غزل شماره ۲۳۵، بيت ۵