كميل مى دانست كه حقيقت [را] مراتب خواهد بود، از مرتبه ديگر استفسار نمود؛ گفت: زِدْني فيه بَيانا در بيان حقيقت چيزى زيادت از اين هست، بفرماى.
فرمود: مَحْوُ الْمَوْهُوم مَعَ صَحْوِ الْمَعْلُوم؛ حقيقت در پايه بالاتر از آنچه بيننده مى ديد و تعبير از آن نمى توانست كرد و هر زمان خيالى مى بست و وهمى مى كرد، خيال و وهم محو شود و بيننده را معلوم گردد به فهم صريح بى شبهه كه چه مى بيند چنانكه تعبير از آنچه ديده است تواند كرد و به اشارتى خبر حال اعلام تواند داد. سيد قاسم گويد:
نمى توان خبرى دادن از حقيقتِ دوست ولى زروى بصيرت حقيقت همه اوست۱
و شيخ عراقى گويد:
عراقى از پىِ تو در بدر همى گردد تو خود درون دلش ظاهر و هويدايى۲
سلمان گويد:
جمالش لن ترانى گو تجلّى مى كند هر دم مرو از جاى خود اى دل كه انوار جمال است اين
كميل گفت: زدني بيانا. در بيان حقيقت زياده از آنچه گفتى سخنى بفرماى.
فرمود: هَتْكُ السَتْرِ بِغَلَبَةِ السِّرّ. زيادت از اين در بيان حقيقت آن است كه بيننده به جايى رسد كه از غلبه سرّ حقيقت بر مشاهده او نتواند كه خود را نگاه دارد و از ديده باز گويد، پس پرده درى آغاز كند و بيخودى پيش هر نا اهل و اهل داد اين بدهد.
1.ديوان شاه قاسم انوار، تصحيح سعيد نفسى، ص ۷۰
2.در ديوان عراقى يافت نشد.