اى آن كه شب تيره فرستى به عدماز صبح كنى روى جهان را خرّم
اى آن كه صفات تو جمال است و جلالاز فيض تو است نور و ظلمت با هم
وأتقن صنع الفلك الدوّار في مقادير ۱ تبرّجه
از آن كه ز بهر خاطر اهل نظرافروخته اين گنبد اعلا منظر
اى صنع تو داده چرخ را زينت و فرآراسته چون افسر شاهان به گهر
و شعشع ضياء الشمس بنور تأجّجه
اى چهره مهرْ شعشعانى از تواى نور چراغ آسمانى از تو
افروخته اى زبانه شمع سپهراى نور وجود كُنْ فَكانى از تو
يا من دلّ على ذاته بذاته
اى آن كه خودش راهبر بنده شدهذاتش به خودش راه نماينده شده
خورشيد ، دليل ذات خود هست مداماى از تو شعاع مهر ، تابنده شده
وتنزّه عن مجانسة مخلوقاته
1.«بمقادير» غير مطابق . منه رحمه الله .