ومسائي جُنّةً من كيد العدى ، ووقايةً من مُرديات الهوى
آن گه ز كَرَم ، شام مرا كن سپرىبر من نرسد ز فكر دشمن ، اثرى
در مهلكه هواى نفسم مگذارمگذار مرا به نفس خود يا دگرى
إنّك قادر على ما تشاء ، تؤتي الملك من تشاء ، و تنزع الملك ممّن تشاء
آنى تو كه بر كلّ ممالك شاهىقدرت دارى بر آنچه آن را خواهى
شاهنشاهى ببخشى و بستانىبر هر چيزى تو قادرى اللّهى
وتعزّ من تشاء ، و تذلّ من تشاء
اى حشمت مُلك و مُلكدارى از توفيض دو جهان به خَلق سارى از تو
در اهل وفا عزّت و يارى از توبر اهل جفا ذلّت و خوارى از تو
بيدك الخير ، إنّك على كلّ شيء قدير
اى آن كه تويى بر همه شاهان ، شاهدر دامن توست خير ما يا اللّه
بر هر چيزى تويى توانا اى دوستاز چشمِ كَرَم نما به اين بنده نگاه
تولج الليل في النهار ، وتولج النهار في الليل ، وتخرج الحيّ من الميّت ،
وتخرج الميّت من الحيّ ، وترزق من تشاء بغير حساب
گاهى شب را در آورى اندر روزگه در شب تار ، روزِ گيتى افروز
گه زنده ز مرده ، گاه آرى بر عكساى بوده ز نيروى تو عالم فيروز