به جهت طعن مالك ، با آن كه مى گويد بخارى او را توثيق كرده و اين ، مطلب غريبى است ؛ چه ، مالك اگر به هواى نفس طعن زده ، طعن در اوست و هرگز احدى از ايشان راضى به اين نشوند و اگر واقعاً تكذيب كرده و او را از مُدلّسين و كذّابين شمرده ، چگونه او را علماء طبقه بعد توثيق كنند با جرح ، مثل مالك معاصر كه در يك بَلَد بودند. در افعال او چه اتفاقاً جرح ، مقدّم است در امثال اين مقام بر تعديل.
و ابوالفتح محمد بن محمد اندلسى ، معروف به ابن سيد الناس ، در كتاب عيون الأثر في فنون المغازي و السير ، ۱ روايت كرده از ابن ابى خيثمه گفت: خبر داد ما را ابن المنذر از ابن عيينه كه او گفت به او : چه مى گويند اصحاب تو در حق محمد بن اسحاق؟ گفت : گفتم: مى گويند به درستى كه او كذّاب است گفت: چنين مگو.
و مراد از اصحاب ، اهل مدينه است و در آن جا طعن هشام بن عروه را نيز بر او نقل كرده و گفت كه ابن مدينى گفت: گفتم به سفيان بن عيينة بن اسحاق ، مجالست كرد با فاطمه ، دختر منذر ؛ يعنى او را ديد و از او حديث اخذ كرد. پس گفت: خبر داد مرا ابن اسحاق كه فاطمه براى او حديثْ روايت كرد و او داخل شده بود بر فاطمه و فاطمه زن هشام بن عروه است و هشام ، تكذيب مى كرد ابن اسحاق را در روايت كردن او از فاطمه و مى گفت: در نُه سالگى او را تزويج كردم و هيچ مخلوقى او را نديد تا مُرد. ۲
و ابن حجر ، در تقريب تصريح كرده كه مُدلّس بود و آنچه در اين مقامْ ذكر كرديم ، به طريق اهل سنّت است ، والاّ ما را در محمد بن اسحاق ، كلامى است كه ذكرش مناسب اين رساله نيست .
1.السيرة النبوية ، دارالحضارة ، ج۱ ، ص۱۶.
2.همان ، ج۱ ، ص۲۰.