دوازده امام، در منابع اهل سنّت(1) - صفحه 88

كناره گيرى كرده و نظر آنان را نمى پذيرد. شواهد و قرائنى نيز در زندگى او يافت مى شود كه بيانگر اين واقعيت است؛ مثلاً اينكه او از سر خصومتى كه با اميرالمؤمنين(ع) داشت، با آن حضرت بيعت نكرد و از بيان فضايل وى نيز خود دارى نمود. ولى در عوض با يزيد بن معاويه بيعت كرد و رهبرى او را به عنوان خليفه پيغمبر(ص) پذيرفت!
براستى چه شباهتى ميان اعتقاد و عملِ يزيد با پيامبر خدا(ص) وجود داشته كه عبدالله عمر او را به عنوان جانشين پيغمبر خدا مى پذيرد، ولى اميرالمؤمنين(ع) را به عنوان جانشين آن حضرت نمى پذيرد؟
ب ـ چنانكه مى دانيم، پيامبر خدا(ص) پرچم دار عدالت و ارزشهاى الهى و انسانى و نمونه كامل ايمان و تقواست، و يزيد مظهر فساد و ظلم و نمونه مجسّم همه رذائل انسانى است و چنين فردى نمى تواند جانشين پيغمبر خدا باشد؟ معاويه و منصور و… نيز چنين اند و دست كمى از يزيد ندارند بلكه از او بدترند.
ج . ايشان، «جابر» و «سلام» و «اميرالعصب» را از جانشينان پيامبر معرفى نموده است. اينك اين سؤال مطرح است كه:
اينان كيانند؟ اصل و نسبشان چيست؟ آيا جزء خلفاى اموى اند يا عباسى؟ در چه عصر مى زيسته اند؟ تاريخ زندگى آنان را كدام يك از مورخان به رشته تحرير در آورده است؟ در چه تاريخى به حكومت دست يافته و در چه نقطه اى از جهان، سمت جانشينى پيامبر اكرم(ص) را عهده دار بوده اند؟ از عملكردشان در آن دوران چه اطلاعاتى در دست است؟ و آيا اصولاً چنين افرادى وجود خارجى داشته اند يا اينكه وجودشان از نوع وجود ذهنى و آن هم تنها در ذهن عبدالله عمر بوده است؟
د . چنانكه مى دانيم، خلافت از زمان يزيد بن معاويه در سال 64 هجرى تا زمان «سفاح» در سال 132 هجرى قطع مى شود، و امت اسلامى در طول اين مدت مهمل و بدون سرپرست باقى مى ماند. لابد به نظر عبدالله عمر، مردم مسلمانى كه در طول اين شصت و هشت سال مى زيسته اند نياز به رهبر نداشته اند! در حالى كه خود او از رسول خدا(ص) نقل مى كند كه:

صفحه از 117