غربت و اغتراب - صفحه 40

يعني در آنچه مردم وارد آن مي‌شوند، آنها هم وارد مي‌شوند، از قبيل کسب روزي، جايگاه در بازارها و عرصه‌هاي اجتماعي، با محاسبات عقلي؛ چنان‌که ديگر عقلاي اهل دنيا وارد مي‌شوند؛ اما دل‌هاي آنها وابسته به خداي متعال باقي مي‌ماند و دنيا دل آنها را مشغول به خود نمي‌سازد. اين امتياز آنهاست که آنها را از ديگر مردم جدا مي‌سازد.
پس پرهيزگاران کساني هستند که با جسم و عقلشان در دنيا زندگي مي‌کنند. آنها دانشمندان، بردباران، نيکان، پرهيزگاران هستند که ترس آنها را مانند باريکي نيزه‌ها تراشيده است؛ بيننده به آنها نگاه مي‌کند و مي‌پندارد که مريض هستند، در حالي که بيماري ندارند، مي‌گويند آنها ديوانه‌اند، غافل از اين‌که امر بزرگي با ايشان آميخته است.
«خولطوا» يعني ديوانگي با آنها آميخته است؛ مانند عاشق شيدايي که با مردم زندگي مي‌کند، اما دلش پيش دلبرش است. اين همان‌گونه چهارم از غربت است.

صورت ديگر غربت

اين زهد و گمنامي و غربت يکي از دو صورت قضيه است و آن ژرفاي قضيه است. امّا صورت ظاهر مؤمن براي مردم، آن الفت آشناست که شادي او در چهره‌اش است و ناراحتي‌اش در دل؛ متبسّم و غيرعبوس؛ با مردم همنشين است و حقوق همنشيني و معاشرت ـ که زيارت، همکاري، عدم سخت‌گيري، بخشش دوستي است ـ ادا مي‌کند. مردم دو دسته‌اند؛ يا برادر ديني تو هستند يا چون تو آفريده شده‌اند؛ مردم، بلکه ديگر چيزها را دوست دارد.
رسول خدا( شمشيرها، لباس‌ها، عمامه‌ها و چهارپايان خود را نام‌گذاري مي‌کرد و با اشيا انس مي‌گرفت و به آنها عشق مي‌ورزيد. روزي به هنگام عبور از کنار کوه احد فرمود:
اين کوه ما را دوست دارد و ما هم او را دوست داريم.
برعکس احساس «وجودي» ۱ به غربت و احساس «الحادي» ۲ به غربت. آنها بر اين باورند که قضا و قدر «کور» آنها را در گرفتاري‌ها و مصيبت‌هاي دنيا افکنده است. از اين‌رو، دنيا و قدرت‌هاي آن را ناپسند مي‌شمارند و از آن خشمگين‌اند و از آن مي‌گريزند و احساس غربت نسبت به آن مي‌کنند؛ چنان‌که انسان نسبت به دشمنش احساس غربت مي‌کند. آن غربت ناپسندي است که خداي تعالي با آن دشمن است. مؤمن نسبت به تمام هستي (انسان، حيوان، گياه و جماد) احساس نزديکي، خويشاوندي و اتصال عميق مي‌کند.
پس او ايمان دارد که خداي تعالي اين هستي را مسخر او گردانده و تمام هستي با خورشيد، ماه، ابر، باران، گياه، و حيوان آن براي خدمت به اوست و خداوند تمام مردم را يا برادر ديني قرار داده و يا همانند او خلق فرموده است. پس احساس الفتي نسبت به اين هستي دارد. و احساس «وجودي‌ها» نسبت به هستي و اجتماع اين‌گونه نيست؛ او احساس غربت تاريکي در اجتماع مي‌کند... هر کس که به اين نکته

1.پيروان مذهب وجودي.

2.پيروان نظريه مارکسيست.

صفحه از 41