۷.و في حديث الاعمش، عن ابي اسحاق، عن ابي الأحوص، عن عبدالله بن مسعود، قال:قال رسولالله(: إن الاسلام بدأ غريباً و سيعود غريباً، کما بدأ، فطوبي للغرباء. قيل: و من الغرباء يا رسولالله؟ قال: نوازع الناس؛
۰.پيامبر( فرمود:اسلام با غربت آغاز شد و در آينده غريب خواهد شد، چون روز آغاز، پس خوشا به حال غريبان! پرسيده شد: اي رسول خدا، غريبان کياناند؟ فرمود: دوريکنندگان از مردم.
۸.و في حديث عبدالله بن عمر، قال النبي( ذات يوم و نحن عنده:طوبي للغرباء. قيل: و من الغرباء يا رسولالله؟ قال: اناس صالحون قليل في ناس سوء کثير، من يعصهم اکثر ممّن يطيعهم؛
۰.عبدالله بن عمر گويد:روزي نزد پيامبر اکرم( بوديم، فرمود: خوشا به حال غريبان! پرسيده شد: اي رسول خدا، غريبان چه کساني هستند؟ فرمود: مردمِ صالحِ اندک در ميان مردم بد فراواني که بدکردارانشان افزون از اطاعت پيشگانشان است.
۹.و عن عبدالله بن عمر، قال:إنّ احب شيء الي الله الغرباء. قيل: و من الغرباء؟ قال: الفرارون بدينهم، يجتمعون الي عيسي بن مريم( يوم القيامة؛
۰.دوست داشتنيترين چيز نزد خدا غريبان هستند. پرسيده شد:غريبان چه کساني هستند؟ فرمود: گريزندگان به خاطر دينشان؛ آنها که در روز رستاخيز به گرد عيسي بن مريم( جمع ميشوند.
۱۰.و في حديث آخر:بدأ الاسلام غريباً و سيعود غريباً کما بدأ فطوبي للغرباء. قيل: و من الغرباء يا رسولالله؟ قال: الذين يحيون سنّتي و يعلّمونها الناس؛ ۱
۰.اسلام با غربت آغاز شد و در آينده نيز غريب خواهد شد، چون روز آغاز. پس خوشا به حال غريبان! گفته شد:اي رسول خدا، غريبان چه کسانياند؟ فرمود: کساني که سنّت مرا زنده ميسازند و به مردم ميآموزند.
2. معناي غربت در روايات
غربت در مقابل الفت و انس است و معناي حديث چنين است: اسلام از روز اول پيدايش غريب بود، به گونهاي که کسي با آن آشنا نبود و مردم آن را نميشناختند؛ مردم از توحيد آگاه نبودند و ارزش آن را نميدانستند و مسلمانها کم بودند و فراري و تحت تعقيب و در رنج و آزار.
اين برخوردها در محاصره پيامبر و خاندان و اصحابش در دورهاي در شعب ابوطالب به اوج خود رسيد. مسلمانان در خلال اين محاصره آزار و سختيهاي زيادي متحمل شدند. سپس اسلام براي مردم شناخته شد و مردم بدان روي آوردند و گروههايي به آن گرويدند و خداوند براي آنها زمين را گشود... و بدين سان، مرحله اول غربت به پايان رسيد و اسلام بار ديگر غريب خواهد شد.
1.صحيح مسلم، کتاب الايمان، ص۲۳۲؛ سنن الترمذي، کتاب الايمان، ص۱۳؛ سنن ابنماجه، کتاب الفتن، ص۱۵؛ سنن الدارمي، ص۴۲؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۸۴ و ص۳۹۸؛ ج۱۲، ص۱۷۷، ۲۲۲، ۳۸۹؛ ج۴، ص۷۳.