غربت و اغتراب - صفحه 24

سرشتي که خدا در او به وديعت نهاده احساس مي‌کند. و به وسيله غربت از رويارويي جايگاه اجتماعي که در آن زندگي مي‌کند، آگاه مي‌شود؛ همان گونه که با آن از خودش نيز باخبر مي‌شود؛ زيرا او در اين حال، چون جزئي از عناصر شکل‌دهندة اين تمدن مي‌شود. پس از تمدني که در آن زندگي مي‌کند، متنفر مي‌شود و آن را بد مي‌شمارد و از خودش نيز بدش مي‌آيد و در مقابل آن گردن‌کشي مي‌کند، ضمن آن‌که از خودش هم نافرماني مي‌کند و در صدد برمي‌آيد تا از آن و از خودش با روي آوردن به مخدرات فرار کند.
اين سخني بس دراز از گرفتاري‌هاي انسان در تمدن مادي است که آن را در برخي از سخنراني‌هايمان تشريح کرده‌ايم. اين همان غربت ناپسند است. اما غربت پسنديده آن است که هميشه با مقاومت و ذوب نشدن در جايگاه اجتماعي همراه است.
غربت، غربت است؛ ناپسند آن و پسنديدة آن. و آن، حالت ناپيوستگي ميان عناصر فطري و عناصر تمدني است که انسان در آن زندگي مي‌کند.
فرق ميان آن دو اين است که در غربت ناپسند، حالت مقاومت از دست رفته است و در برابر سختي‌هاي تمدن مادي منفعل برخورد کرده و نافرماني در برابر آن و فرار از آن روي مي‌دهد. اما غربت پسنديده انسان را به فعاليت براي تغيير واقعيت‌هاي اجتماعي و مقاومت در مقابل ذوب شدن در ميان تمدن و نابودي آن وا مي‌دارد تا تمدن انساني بر اساس فطرت انساني بنيان‌گذاري شود.
و اين نقطه، به خودي خود، دليل ارزش‌مندي غربت پسنديده است. ارزش‌مندي اين غربت بدان‌جا مي‌انجامد که اين غريبان گرفتاري‌هاي اين رسالت را در هنگامه‌هاي غربت اسلام تحمل کنند. و آن هنگام که ارزش‌هاي اين دين از ساحت آن زدوده مي‌شود، ثابت و باقي بر آن هستند.
اين پايداري در هنگامه‌هاي غربت اين دين، همان سبب بازگشت اين دين به حيات جديد است و اين غريبان همان کساني‌اند که در اين هنگام (آخرالزمان) اسلام را حفظ مي‌کنند؛ همان‌گونه که اسلام را در روز اول و پيدايش آن در مکه حفظ کردند.

دو غربت براي اسلام

از احاديث مي‌توان دريافت که اسلام دو غربت دارد:
غربت اول در صدر اول اسلام و غربت دوم در عصر ما قبل ظهور است. بعد از آن، حق به اهل آن برمي‌گردد. و غربت دوم، مانند غربت اول، بازداري‌ها از سوي مردم و ناآشنايي با مفاهيم اسلام است. ممکن است غربت اول به سبب ممانعت مردم و ناآشنايي آنها با اسلام و توحيد و دشمني با مفاهيم اسلام و دوري از آنها باشد و غربت دوم به سبب تحريف اسلام و مفاهيم و احکام اسلام باشد.
پس غربت اول به دليل روي‌گرداني و انکار است و غربت دوم به خاطر تأويل و تحريف و دوري از انديشه‌هاي ناب اسلامي و اصالت آن و مشوش ساختن ساحت اسلام از طريق رسوخ شبهات فکري در آن و پديد آمدن فضايي از تشويش‌ها و مخاطرات ذهني در اين ناحيه و به وجود آمدن کمبودهاي عقيدتي و فکري در جامعه اسلامي است؛ مانند فرقه‌هاي منحرف صوفيان، قادياني، شيخيه، غاليان، بابي‌ها، بهايي‌ها، ناصبي‌ها، آقاخاني‌ها و ديگران.

صفحه از 41