عن رسولالله(: ما قرب عبد من سلطان الاّ تباعد من الله تعالي، و لا کثر ماله الا اشتد حسابه، ولا کثر تبعه الاّ کثر شيطانيه؛ 1پيامبر( فرمود: بنده به سلطان [و صاحب قدرت و مقامي] نزديک نميشود، مگر آنکه از خداي تعالي دور شده باشد و مالش فزوني پيدا نميکند، مگر اينکه حسابش سختتر ميشود و پيروانش زيادتر نميشود، مگر آنکه شياطين (فريبندگان) او افزايش پيدا ميکنند. و عن الامام الصادق:( ان قدرتم الاّ تعرفوا فافعلوا، و ما عليک أن لم يثن عليک الناس! و ما عليک ان تکون مذموماً عند الناس، اذا کنت عندالله محموداً! 2امام صادق( فرمود: اگر ميتوانيد که شناخته نشويد، همين کار را بکنيد. بر تو باکي نيست که مردم تو را ستايش نکنند و باز هم باکي نيست که پيش مردم نکوهيده باشي، هرگاه نزد خدايت روسفيد و ستودني باشي.
همانگونه که اسلام به رهبانيت به معناي انزوا و فراز از واقعيت فرا نميخواند، همچنين به غرق شدن در اختلاط با مردم و زيادهروي در آن دعوت نميکند و به دوري کردن از مجالس و محافل اجتماعي که در آنها انسان از خداي تعالي دور ميشود، فرا ميخواند.
عن عبدالله بن سنان قال: قال ابوعبدالله(: طوبي لعبد نومة، عرف الناس فصاحبهم ببدنة، و لم يصاحبهم في اعمالهم بقلبه، فعرفوه في الظاهر و عرفهم في الباطن؛ 3 امام صادق( فرمود: خوشا به حال بندة گمنامي که مردم را شناخته باشد و با چشمش همنشين آنان باشد، ولي با دلش با رفتار آنان همراه نباشد. مردم او را در ظاهر بشناسند و او مردم را در باطن بشناسد. و عن امام علي( ـ في وصف آخرالزمان ـ : و ذلک زمان لاينجو فيه الاّ کل مؤمن نومة، إن شهد لم يُعرف و إن غاب لم يفتقد، اولئک مصابيح الهدي و اعلام السري، ليسوا بالمساييح و لا بالمذاييع، اولئک يفتح الله لهم ابواب رحمته و يکشف عنهم ضراء نقمته. قال الشريف الرضي في شرح کلمة الامام(: (کل مؤمن نومة) إنما اراد به خامل الذکر. و المساييح جمع سياح الذي يسيح بين الناس بالفساد و النمائم، و المذاييع جمع مذياع و هو الذي اذا سمع لغيره بفاحشة أذاعها و نوّه بها؛ امام علي( در توصيف آخرالزمان فرمود: و اين روزگاري است که در آن رهايي نيابد جز با ايماني بينام و نشان، گمنام در نظر مردمان. اگر باشد، نشناسندش و اگر نباشد، نپرسندش. اينها چراغهاي هدايتاند و راهنمايان شبروان بيابان ضلالت؛ نه فتنه جويند و نه سخن اين را بدان رسانند، و نه زشتي کسي را به گوش اين و آن خوانند. خدا درهاي رحمت خود را به روي ايشان
1.بحارالأنوار، ج۷۲، ص۶۷، ح۲۷.
2.همان، ص۱۲۱، ح۱۱۰.
3.همان، ج۶۹، ص۲۷۲؛ معانيالاخبار، ص۳۸۰ـ۳۸۱.