4 ـ 3. غربت در دنيا از مردم
اين همان چهارمين شکل غربت است و اهل اين غربت در دنيا همچون ساير مردم، بدون هيچ فرقي زندگي ميکنند و امّا دلهايشان به جهاني ديگر تعلق دارد.
گروه اندکي از مردماند که اين شيوة زندگي را ميپسندند... بيشتر مردم غرق در دنيا شدهاند و از آخرت بريدهاند و آن را به فراموشي سپردهاند؛ اما کساني که غرق در آخرت شدهاند و از دنيا دل بريدهاند و از اهل رهبانيت و کنارهگيري شدهاند، کماند. امّا کساني که در آخرت زندگي ميکنند و دل به آخرت سپردهاند و زندگي اخروي باعث انقطاع آنها از زندگي و حرکت در دنيا در ميان مردم نشده، بسيار اندک هستند. اينان کساني هستند که با مردم در ميان بازار در حرکتاند و دلهايشان به خدا تعلق دارد و مانند آن است که در ميان مردم غريباند. اين، آن غربت است. از رسول خدا روايت است که:
کن في الدنيا کانک غريب؛۱در دنيا به گونهاي باش که انگار غريبي.
اين همان غربت اختياري است که انسان به اختيار خود آن را به دست ميآورد؛ زيرا او عمد دارد که با مردم خو نگيرد و از راحتي در روابط اجتماعي ـ که او را از رابطه با خدا بازميدارد ـ چشمپوشي کند. اين غريب سه صورت دارد:
صورت اول: انس با خدا و اشتغال به ذکر خدا.
صورت دوم: بريدن از مردم و خو نگرفتن با آنها. وقتي که انسان همتش را محصور در خدا و ياد خدا بکند، به طور طبيعي از مردم رويگردان ميشود.
صورت سوم: همگامي با مردم در خفا و آشکار، در بازارها و کارها و در صلح و جنگ؛ او در ميان مردم است و مانند آنان زندگي ميکند؛ در زندگياش به شکل طبيعي رفتار ميکند؛ همانگونه که مردم رفتار ميکنند؛ در بازار حرکت ميکند و براي خدمت کردن به خانوادهاش، به خانه در ميآيد، کار ميکند، ازدواج ميکند و مانند ديگران به امور تجاري ميپردازد و امّا آن چيزي که او را از ديگران جدا ميکند و ممتاز ميگرداند، آن است که دل او به خدا تعلق دارد و با مردم در دنيا نيست.
از امير مؤمنان حديثي به همين مضمون وارد شده است:
صحبوا الدنيا بأبدان ارواحها معلقة بالملأ الاعلي؛با تنهايشان در دنيا همنشيني دارند، ولي جانشان با عالم اعلي پيوند دارد.
يکي از ايشان گفته است: «در خلال سي سال با مردم زندگي کردم، ولي با آنها نبودم»؛ به دليل پيوند قلب او با خدا. او در ميان مردم زندگي ميکند، اما دلش از دنيا و مردم رميده است. از امام صادق( نقل است که فرمود:
1.معجم الحديث النبوي، ش۴۷۳.