اميرمؤمنان ميفرمايد:
الزهد کله بين الکلمتين من القرآن:قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛تمامي زهد در دو جملة قرآن آمده است: تا به خاطر آنچه از دست دادهايد، اندوهگين نباشيد و از آنچه به شما داده شده، شادمان نشويد.
دلبستگي، چيزي غير از همنشيني، معاشرت و وارد شدن در زندگي اجتماعي است. بله گاهي همنشيني، معاشرت و دخول در زندگي اجتماعي براي دلبستگي به خدا زيانبار است و آن، هنگامي است که انسان در آن زيادهروي کند.
پيامبر خدا( با مردم زندگي ميکرد و با دلمشغوليهاي آنان همراهي ميکرد و به امور تجاري ميپرداخت؛ با مردم ديدار ميکرد و با اين حال، نزديکترين مردم به خدا بود و هيچگاه دلش به چيزي از دنيا وابسته نبود.
حقيقت دوم. تمامي شئون زندگي دنيا را، مانند تحصيل، تجارت، سياست، جنگ، ازدواج، خوردن، خوابيدن، نوشيدن، همنشيني و معاشرت، ممکن است انسان در امتداد پيوند با خدا انجام دهد. خداي تعالي ميفرمايد:
قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ؛ ۱بگو نماز و مناسک، زندگي و مرگ ما براي پروردگار جهانيان است.
پس تمامي اينها در امتداد رضايت و خشنودي خداست. وقتي ماجرا به اين شکل بود، مانند اين اعمال نه تنها باعث بريدگي انسان از خدا نميشود و فاصلهاي ميان او و خدا نميشود، بلکه حالت اخلاص براي خدا ريشهدارتر ميشود و ريشهداري، حالت روي کردن به خداست، بدون آنکه صاحبش را از زندگي دنيوي محروم سازد. رسول خدا( حکومت ميکرد، ميجنگيد، با مردم نشست و برخاست ميکرد، دادوستد ميکرد؛ بدون اينکه چيزي از اينها اثر منفي بر دل و اخلاص و روي آوردن به خدا برجاي گذارد. رسول خدا( بر بلنداي قله اخلاص و اقبال ايستاده بود و از نزديکترين مردم به خدا بود.
پس از اين که اين دو حقيقت روشن شد، لازم است گفته شود که اين غربت چهارم بدانگونه است که انسان در دنيا زندگي ميکند، ولي دلش در دنيا نيست. با اينکه در ميان مردم و در تعامل با آنهاست، غريبي در ميان مردم است و با آنها نيست.
مردم در دنيا به دو گونه زندگي ميکنند: گونة اوّل مردمي هستند که با دل و جسم و عقل در ميان مردم زندگي ميکنند و گونة دوم کساني هستند که با جسم و عقل در دنيا زندگي ميکنند، اما دلشان با دنيا نيست.
در توضيح اين مطلب ميگوييم: «با جسمشان با مردم زندگي ميکنند»، به معناي آن است که آنها با مردم در مجالس و کانونها و گردهماييهايشان همنشين هستند و «با عقلشان با مردم زندگي ميکنند»،