سرتاسر بلاد مسلمانان ، باران بسيارى باريد. حسودان ، اين واقعه را براى مأمون خطرناك دانستند و ترسيدند كه مردم از خليفه روىگردان شوند و خلافت از بنى عبّاس به آل على منتقل مىشود. آنان ، مجدداً از خليفه خواستند تا امام عليه السلام را از ولايت عهدى خلع نمايد. خليفه چنين پاسخ داد:
اين مرد ، در خفاى از ما، مردم را به امارت خود مىخوانْد. ما خواستيم او را ولىعهد خود كنيم تا اين كه دعوتش براى ما باشد و مردم را به سوى ما بخواند و با قبولى ولايت عهدى ، به خلافت ما اعتراف كرده باشد و قدرت و پادشاهى را از آنِ ما بداند. كسانى هم كه مفتون او شدهاند ، بدانند كه آن درست نبوده و بدانند كه آنچه مدّعى بوده، در كم و زياد ، نادرست است و امر خلافت با امضاى ضمنى او ، از براى ما و مخصوص ماست ، نه براى او. ما ترسيديم كه اگر او را بر آن حال رها كنيم به نحوى در ميان ما ما رخنه كند و نوعى شكاف ايجاد كند كه نتوانيم از آن جلوگيرى كنيم و از ناحيه او بلايى به سر ما بيايد كه طاقت تحمّل آن را نداشته باشيم .۱
در گزارشى ديگر، آمده است: مأمون مىخواست با اين كار، تندروىها و حرمت شكنىهاى پدرش را نسبت به اهل بيت عليهم السلام از اذهان ، پاك كند: «ليمحو بذلك ما كان من أمر الرشيد فيهم ؛۲ تا با اين كار ، عملكرد هارون الرشيد نسبت به آنان (اهل بيت) [از اذهان] پاك شود». بدين سان حكومت خويش را بر خلاف حكومت پدرش، وفادار به اهل بيت عليهم السلام جلوه مىداد و با اين شيوه، عوام را فريب مىداد.
1.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج۲ ص۱۸۱ ح۱.
2.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج۱ ص۱۹ ح۱.