حضور بانوان در نقل حديث غدير - صفحه 173

دليل خونريزى ها و تفرقه اندازيت و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى ات در قضاوت و داورى ات براساس هواى نفس.
معاويه گفت: فلذلك انتفخ بطنك وعظم ثدياك وربت عجيزتك [وبدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد.]
دارميه گفت: به خدا سوگند اين مطلب، ضرب المثلى بود كه درباره هند [مادر معاويه] در نزد پدرم زده مى شد! [يعنى آنچه گفتى بروشنى شايسته مادرت هند است.]
معاويه گفت: به خودت ارفاق كن و خوددارى كن. ما كه حرف خوبى گفتيم. «انّه اذا انتفخ بطن المرأة ثمّ خلق ولدها و اذا عظم ثدياها تروي رضيعها واذا عظمت عجيزتها رزن مجلسها». [و بدين وسيله خواست اهانت خويش را توجيه كند.] دارميه آرام گرفت و ساكت شد.
معاويه گفت: آيا على را ديده اى؟
گفت: بله، به خدا سوگند.
گفت: او را چگونه يافتى؟
گفت: به خدا سوگند او را ديدم در حالتى كه حكومتى كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود و نعمتى كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود.
گفت: آيا سخن او را نيز شنيدى؟
گفت: آرى، به خدا سوگند، كورى را از قلبها مى زدود همان گونه كه روغن، زنگار ظرف را مى برد.
گفت: راست گفتى. آيا نيازى نيز دارى؟
گفت: آيا اگر از تو درخواست بكنم انجام مى دهى؟
گفت: آرى.
گفت: يكصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان.
گفت: با اينها چه مى كنى؟
گفت: با شير آنها كودكان را تغذيه مى كنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگى مى بخشم و كسب كرامت

صفحه از 178