مخالفان نگارش حديث در صدر اسلام(2) - صفحه 38

اصالتا نيز رخ مى نمايند. دو دمشقى روايت مى كنند كه دمشقى ديگر، سعيدبن عبدالعزيز(م 167) از اين كه هرگز حديثى ننگاشته است به خود مى باليد. ۱ در نسل تابعى ، واعظ و قاضى دمشقى، ابو ادريس الخولانى(م 80) از پسرش مى پرسد كه «آيا آنچه را از من مى شنوى مى نويسى؟»و وقتى پسرش پاسخ مثبت مى دهد، ادريس دستور مى دهد تا نوشته هايش را بياورد و آنها را نابود مى كند. ۲
61ـ همچنين مدرك هايى در دست است كه نشان مى دهد سورى ها در بحث جدلى به نفع كتابت، شركت داشته اند. گويند كه صحابى معمّر، واثلة بن الاسقع(م 83) احاديث را املا مى كرد و شاگردانش در محضر او مى نوشتند. ۳ ما دو روايت از حديثى را كه بقيةبن الوليد حمصى(م 197) راجع به مصحفى كه همشهرى اش خالدبن معدان(م 104) دانش خود را در آن محفوظ مى داشت نقل مى كند، در دست داريم. ۴
يكى از اين دو روايت را مى توان به طور قطع موافق[كتاب] دانست؛ چون كه بخشى از يك ستايش را تشكيل مى دهد. رجاءبن حياة، تابعى فلسطينى(م 112)، به خود مفتخر است كه حديثى را نوشته است و گرنه فراموشش مى شد. ۵ باز بقيةبن الوليد حمصى

1.جامع، ص۶۷، س۱۶(از ابومشيرـ م۲۱۸ـ)؛ سنن، شماره۴۶۷(از مروان بن محمد ـ الطاطرى ـ م۲۱۰ـ). براى اطلاع از حديث هاى مشابه ديگرى با همين مضمون درباره او، نك: ابوزرعه، تاريخ،ص۳۱۸، شماره۶۰۲(مقايسه كنيد با شماره۶۰۳) و ص۳۶۳، شماره۷۸۷(اما مقايسه كنيد با: همان، ص۳۶۵، شماره۷۹۵، جايى كه او درگير روايت مكتوب است). يزيدبن يزيد دمشقى(م۱۳۳) نيز كتاب نداشت(همان، ص۳۶۳ به بعد، شماره۷۸۸؛ نيز مقايسه كنيد با شماره۷۸۹).

2.همان، ص۳۶۳، شماره۷۸۴؛ تقييد، صb۴۶(نيز از ابومشير). معمولا اين حكايت از ابوموسى روايت شده است(نك:بالا، بند۳۵، پانوشت هاى ۱۶۸ـ ۱۶۹).

3.ابن عدى، كامل، ص۳۷، س۱(دمشقى).

4.علل، ج۲، ص۳۳۹، شماره۲۵۰۱، و ابوزرعه، تاريخ، ص۳۴۹ به بعد، شماره۷۱۷ (ستايشگرانه)؛ ابن ابى داود، مصاحف، ص۱۳۴، س۱۹. مقايسه كنيد با اين گزارش كه حمصيان آنقدر به كتاب هاى عبدالله بن عائذ صحابى بها مى دادند كه احكام شرعى آن را استخراج كرده، بر درگاه مسجد نصب مى كردند(فسوى، معرفة، ج۲، ص۳۸۳، س۸).

5.ابوزرعه، تاريخ، ص۳۶۵، شماره۷۹۳؛ تقييد، ص۱۰۸a؛ سنن، شماره۵۱۱. اسناد اين گزارش دمشقى است.

صفحه از 71