مخالفان نگارش حديث در صدر اسلام(2) - صفحه 42

اما مى توان عليه اين اسناد فاميلى، به قدر كفايت،صبغه سورى يى را مطرح كرد كه نشان مى دهد عبدالله بن عمر در اصل چهره اى از حديث سورى است، نه حجازى. تنها در سوريه است كه اسنادهاى همگونى را از لحاظ جغرافيايى براى حديث هاى راجع به اجازه نگارش دادن به او ۱ و مصحف حاوى نوشته هايش مى يابيم. ۲ همچنين، يك حديث راجع به معاد كه در آن او به « مشنا » اشاره مى كند، سورى است. ۳
4. حديثى كه اسنادى مصرى دارد، شرح مى دهد كه چگونه عبدالعزيز بن مروان ـ والى اموى مصر از سال 65 تا 86 ـ به كثيربن مرّه حمصى(م در دهه هفتاد؟) كه شمارى انبوه از اولين صحابه را در حمص مى شناخت، نامه نوشت كه حديث هايى را كه از آن صحابيان شنيده ،به صورت مكتوب براى او بفرستد. ۴ در اينجا باز حديثى داريم كه ما را دعوت به مقايسه با حديث پر گواه ترى مى كند كه در آن، نه عبدالعزيز، بلكه پسرش عمر است كه درخواست مى كند و به ابوبكر بن محمدبن عمروبن حزم مدنى نامه مى نويسد. ۵
اين حكايت ـ چنان كه اسنادها ثابت مى كند ـ امرى مدنى است و سوريان يا از آن اطلاعى نداشته اند، يا آن را ناديده گرفته اند. از آنجا كه عمربن عبدالعزيز شخصيتى است بزرگتر از پدر خودش، اين شك پديد مى آيد كه حديث مربوط به پدر، نمونه اصلى است؛

1.تقييد، ص۷۶d؛ نيز مقايسه كنيد با: همان، ص۷۶c، و اسنادهاى متفاوت سورى كه يك بصرى تنظيم كرده، همان، ص۸۱a. مصريان نيز اين حديث را از يك تابعى سورى دارند(سنن، شماره۴۹۱؛ الحكيم النيسابورى، مستدرك، حيدرآباد، ۴۲ ـ ۱۳۳۴، ج۱، ص۱۰۴، س۱۸). شولر در جدول بندى اش ،تنها بخشى از اين اسنادها را مشخص ساخته است( Mundliche Thora ، ص۲۴۰). براى آگاهى از پيوندهاى فلسطينى عبدالله بن عمرو، نك:M. Lecker, The estates of Amr b. al-As in Palestine: notes on a new Negev Arabic inscription , Bulletin of the school of oriental and African studies, ۵۲, ۱۹۸۹, pp. ۲۴, ۳۰ - ۲.

2.تقييد، ص۸۵b(حمصى)؛ مقايسه كنيد با؛ شولر، همان، ص۲۴۳، ۲۴۸ به بعد.

3.سنن، شماره۴۸۲؛ و نك، پايين، بند۱۲۸، پانويس۵۸۳، براى ارجاع هاى بيشتر.

4.طبقات، ج۷/۲، ص۱۵۷، س۱۳(از ليث بن سعد از يزيد بن ابى حبيب ـ م ۱۲۸ـ).

5.نك، بالا، بند۴۴، پانويس هاى۲۱۳ به بعد.

صفحه از 71