سيري در كتاب «الاخبار الدخلية»(2) - صفحه 296

سقيم است؛ ولى على رغم اين اصل، تفسير عسكرى از مطالب خلاف آن، انباشته است. بدين ترتيب كه پيامبران به تمام پيشنهاد ها و تقاضا هاى معجزه خواهان، پاسخ مثبت مى داده اند و همين در دروغ بودن اين مطالب بسنده است و چنانچه اين كتاب مجعول نبود، اين معجزه هاى عجيبى كه از پيامبر(ص) و على(ع) و ساير امامان(ع) بيان داشته است، علماى شيعه نقل مى كردند. ۱
4ـ اگر اين كتاب از حضرت عسكرى(ع) مى بود، علىّ بن ابراهيم قمى و محمّدبن مسعود عياشى كه معاصر آن حضرت بودند، قسمتى از آن را نقل مى كردند و يا محمّدبن عباس بن مروان ۲ كه به دوران آن حضرت نزديك بود، بايد چنين مى كرد؛ امّا هيچ يك ـ لااقل بخش كوچكى از كتاب را ـ در تفاسيرى كه هم اكنون از آنان در دست است، نقل نكرده اند.
اگر كسى بگويد صدوق كه از پيشوايان علم رجال و دانش حديث بوده به آن اعتماد كرده و برخى از مندرجاتش را در كتابهاى خود آورده است، گوييم:
اوّلا، حجيّت سخن صدوق و مانند او، در امورى است كه بدانيم نادرست نيست؛ در صورتى كه ما روشن ساختيم كه اين كتاب، دروغهاى روشن و رسوا دارد.
ثانيا، طعن و ردّ ابن الغضائرى بر اين كتاب به ما رسيده است كه پيش از اين دانستيم.
ثالثا، منقولات صدوق در كتابهايش، غير از امور باطل و مطالب منكر واضحى است كه در اين كتاب وجود دارد؛ لذا محتمل است كه آن مطالب درست و نامنكر را، از كتابى غير از كتاب موجود نقل كرده باشد. آنچه طبرسى در «الاحتجاج» از او نقل كرده نيز همين گونه است. ۳

1.الأخبارالدخيلة، ص۲۱۲

2.شيخ طوسى در باب«من لم يرو عن واحد من الأئمة(ع)» از كتاب «رجال» خود(ص۴۴۳ ، ش۶۳۲۱) درباره او چنين آورده است:«محمدبن عباس بن على بن مروان، معروف به ابن حجام، كنيه اش ابوعبدالله، تلّعكبرى، در سال۳۲۸ از او حديث شنيده و اجازه دريافت داشته ام».

3.الأخبار الدخيلة، ص۲۱۳

صفحه از 319