راوي كتاب سليم بن قيس بر ترازو - صفحه 130

مقدمه

1. ابان بن ابى عياش يگانه راوى كتاب سليم بن قيس هلالى

بيش ترين شهرت ابان بن ابى عياش، در نزد شيعيان، از آن جاست كه «وى به عنوان يگانه راوى كتاب سليم بن قيس هلالى شناخته مى شده است». ۱ اين امرى يقينى و نزد اهل نقد و تحقيق مسلم است كه روايت كتاب سليم به عمر بن اذينه و از او به ابان بن ابى عياش و از او به سليم بن قيس هلالى منتهى مى شود.
پس كتاب را فقط ابان از سليم روايت كرده و از او هم فقط عمر بن اذينه روايت نموده و ديگران نيز، همه، از عمر بن اذينه روايت كرده اند. سرآغازِ همه نسخه هاى كتاب سليم، گواه درستى اين سخن است. ۲ بر پايه اطلاعات موجود در آغاز كتاب سليم، عمر بن اذينه اعلام داشته كه ابان بن ابى عياش يك ماه پيش از مرگش (138ق) او را فراخوانده و پس از ايراد كلام نسبتاً مبسوطى، نسخه كتاب سليم بن قيس هلالى را به او سپرده و او از براى حفظ نسخه و مراقبت از آن تعهد گرفته است. ۳ عمر بن اذينه در پايان گفته است: «و اكنون اين نسخه كتاب سليم بن قيس عامرى هلالى است كه ابان بن ابى عياش به من داده و براى من قرائت كرده است.» ۴
ابن نديم، فهرست نگارِ مشهورِمتقدم (م اوائل قرن 5 ق) در كتاب الفهرست، در دو جا، از ابان بن ابى عياش به عنوان تنها راوى كتاب سليم نام برده و تصريح نموده كه غير از او كسى كتاب را از سليم روايت نكرده است: «كتاب سليم بن قيس الهلالى المشهور، رواه عنه أبان بن أبي عياش، لم يروه عنه غيره» (ص 275). سيدعلى بن احمد عقيقى، يكى از راويان و رجال شناسان متقدم شيعه ـكه كتابى درباره رجال به نام كتاب الرجال داشته ـ، ۵ در اين موضوع با ابن نديم همداستان است: «و أعطاه كتاباً فلم يرو عن سليم بن قيس أحد من الناس سِوى أبان بن أبي عياش». ۶

2. ابان بن أبي عياش يگانه راوى روايات منسوب بن سليم بن قيس هلالى

نكته مهم ديگرى كه توجّه به آن ضرورت دارد، انحصار روايت از سليم بن قيس به روايت از كتاب اوست. همه طرقى كه به كتاب سليم منتهى مى شوند، پيش از آن كه به كتاب برسند، بايد به نحوى، با

1.جامع الرواة، ج ۱، ص ۳۷۴؛ الفهرست، ص ۱۴۳.

2.معرفة الحديث، بهبودى، ص ۲۵۸؛ اختيار معرفة الرجال، ص ۱۰۴؛ كتاب سليم (مقدمه محقق)،ص ۶۵،۸۳ ـ ۸۴.

3.كتاب سليم، ۱۲۵ ـ ۱۳۱.

4.همان، ص ۱۳۱.

5.الفهرست، طوسى، ص۶۸؛ رجال النجاشى، ص ۸۱.

6.قاموس الرجال، ج ۱، ص ۹۵؛ خلاصة الاقوال، ص۱۶۲، ۳۲۵؛ معجم الرجال الحديث، ج ۹، ص ۲۲۹ ـ ۲۳۰؛ شرح الكافى، مازندرانى، ج ۲، ص ۳۰۷.

صفحه از 155