پنج آموزه اخلاقي در (شرح چهل حديث) - صفحه 164

اوست كه جنود نفس, در آنجا بيشتر و مهمتر از مملكت ظاهر است و نزاع و جدال بين جنود رحمانى و شيطانى, در آنجا عظيم تر و مغالبه در آن نشئه, بيشتر و با اهميّت تر است; بلكه هر چه در مملكت ظاهر است, از آنجا تنزّل كرده و ظهور از «مُلك» نموده است; و اگر هر يك از جنود رحمانى و شيطانى در آن مملكت غالب آيند, در اين مملكت نيز غالب شوند…. ممكن است خداى نخواسته, به واسطه مغلوبيت جنود رحمانى در آن مملكت و خالى گذاشتن آن براى غاصبين و نا اهل ها از جنود شيطان, هلاكت هميشگى از براى انسان پيدا شود كه قابل جبران نباشد.(ص 12ـ 13)

4. رويكرد عملى به علوم

جلال الدين محمد مولوى, در دفتر دوم مثنوى شريف, داستانى دارد كوتاه و نغز. عربى باديه نشين, يك جوال گندم دارد و مى خواهد آن را بر شتر خود, بار كند, لذا جوالى ديگر پر از شن و ريگ مى كند تا بتواند آن را قرينه جوال گندم كند و آن دو را بدين ترتيب, بر دو سوى شتر ببندد. در راه, حكيمى با او همسفر مى شود و با او به گفتگو مى پردازد و چون متوجّه مى شود كه يك لنگه از بار شتر, شن است و تنها مايه زحمت, پيشنهاد مى كند كه آن عرب, بار شن را خالى كند و به جاى آن, نيمى از بار گندم را در جوال ديگر بريزد تا مقصودْ حاصل شود و شتر نيز سبكبار گردد.
عرب, شادمان از اين راه حلّ حكيمانه, از او درباره ثروت و دولتش مى پرسد: چون به نظرش چنين كسى با اين انديشه راهگشا بايد همه چيز داشته باشد. امّا حكيم, سوگمندانه پاسخ مى دهد كه هيچ بهره اى از دنيا ندارد:

گفت: «والله نيست يا وجه العرب
در همه مُلكم وجوه و قوت شب
پا برهنه تن برهنه مى دوم
هر كه نانى مى دهد, آنجا روم
مر مرا زين حكمت و فضل و هنر
نيست حاصل جز خيال و دردسر»

صفحه از 167