پنج آموزه اخلاقي در (شرح چهل حديث) - صفحه 167

براساس اين حديث:
كلّيه علوم, تقسيم شوند به سه قسمت: يكى آنكه نافع به حال انسان است, به حسب احوال نشئاتِ ديگر كه غايت خلقت,وصول به آن است, و اين قسمت, همان است كه جناب ختمى مرتبت «علم» دانسته و به سه قسمت تقسيم فرمودند.(ص 396)
ديگر, دانشى است كه براى انسانْ زيان بار است و سوم, دانشى كه نه سود دارد و نه زيان. پرهيز از دانش زيان بار, بايسته و دورى از دانش بى خاصيّت, شايسته هر پوينده طريق حقيقت است.
آن علم نافع نيز كه به سه گونه تقسيم شده, در حقيقت, ناظر به سه ساحت وجودى انسان است و هر يك, مايه كمال آن ساحت است.
بنابراين, سالك طريق اخلاق, بايد همواره علم را براى تكامل خود بخواهد و هرگز آن را براى خودش نخواهد و هشيار باشد كه اين علم ـ گرچه علم توحيد است ـ, دست و پاى او را نبندد و اسير اصطلاحاتش نكند كه رهايى از چنين دانشى, خود, فضيلت و كمال است.

5. كنترل غرائز, نه ريشه كنى آنها

تعابيرى چون نفْس كُشى, از ميان بردن غرائز و ريشه كنى آنها, به غلط در گفتگوها راه يافته است و كسانى پنداشته اند كه لازمه اخلاقى زيستن, پانهادن بر همه خواستهاى نفسانى و انكار لذّات جسمانى و نعمتهاى مادّى است. اين پندار, در ميان پاره اى از صحابيان پيامبر اكرم و ياران امير مؤمنان نيز ديده شده است. علاء بن زياد حارثى به اميرمؤمنان شكايت برد كه برادرش عاصم, از دنيا رويگردان شده و جامه پشمين به تن كرده است. حضرتْ او را خواست. چون آمد, به او فرمود:
اى دشمَنَك خويش! شيطانِ پليد, سرگشته ات خواسته است. آيا به زن و فرزندت رحم نكردى؟ آيا مى پندارى كه خداوند, آنچه را پاكيزه است, بر تو حلال كرده و با اين حال, ناخوش دارد كه از آنها بهره مند شوى؟و آيا تو نزد

صفحه از 167