پنج آموزه اخلاقي در (شرح چهل حديث) - صفحه 168

خداوند, خوارتر از آنى؟ (نهج البلاغه, خطبه 209)
گرچه معصومان(ع) با اين تفسير دنياگريزانه از اخلاق و تهذيب نفس, مخالفت مى كردند و مى كوشيدند ميان كنترل و هدايت غرائز با ريشه كنى آنها تفاوت نهند و خود, الگويى در اين زمينه بودند; با اين همه, نفوذ سايه تفكّر بودايى و تصوّف پرهيز, بر اخلاقِ اسلامى سنگينى مى كند و همچنان كسان بسيارى, اگر بخواهند آدم اخلاقى را تعريف كنند, بيشتر از تعبيرات منفى استفاده مى كنند و چهره اى كه از او ارائه مى كنند, چهره اى منفى يا حداقل خنثى است; حال آنكه غرائز, در نهادِ بشر, به عبثْ سرشته نشده اند و در نظام خلقت و در نهاد بشر ـ كه بهترين آفريده بهترين آفريدگار است ـ «هر چيز به جاى خويش نيكوست».
آنچه اخلاق اسلامى در پى آن است, اين است كه غرائز بر عقلْ طغيان نكنند و عقل, راهبر غرائز ـ نه پيرو آنها ـ باشد. تنها با هماهنگى اين غرائز و عقل آدمى است كه موانع كمال, از سرِ راه برداشته مى شوند و آدمى مى تواند به كمال موعود خويش, دست يابد. بايد هر غريزه اى را حفظ و با صفتى ضد آن, كنترلش كرد و ميان همه جنبه هاى وجودى انسان, توازن پديد آورد. به جاى كشتن غريزه شهوانى, بايد آن را با عفّت, متعادل نمود. اساساً فضائل اخلاقى, با كنترل غرائزْ قابل فهم هستند و بى اين, غرائز, معناى خويش را از دست مى دهند. كسى كه هيچ غريزه جنسى يى ندارد, نمى تواند از عفّت دم زند و آنكه از قوّه غضب, يكسره بى بهره است, چگونه مى تواند از شجاعت سخن بگويد؟ برداشت مولانا از حديث شريف نبويِ «لارهبانية فى الاسلام», گوهر اين ديدگاه را نيكْ بيان مى دارد:

چون عدو نبْوَد, جهاد آمد محال
شهوتت نبود, نباشد امتثال
صبر نبود چون نباشد ميل تو
خصم چون نبود, چه حاجت خيل تو؟
هين! مكن خود را خصى, رُهبان مشو
زانكه عفّت, هست شهوت را گرو
بى هوا, نهى از هوا ممكن نبود
غازى يى بر مُردگان نتوان نمود
(مثنوى, دفتر پنجم)

صفحه از 167