(وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّىَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَنَكَ مَا يَكُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِى بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَلَآ أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّمُ الْغُيُوبِ .1
به ياد آر زمانى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت : آيا تو به مردم گفتى : من و مادرم را دو معبود به جاى خدا بگيريد ؟ عيسى گفت : تو منزّهى ، مرا نزيبد كه آنچه حقم نيست بگويم . وانگهى اگر گفته بودم ، تو مىدانستى و آنچه در جان من هست مىدانى ، اما آنچه در پيش توست من نمىدانم . كه تو دانا به رازهاى نهانى) .
تاريخشناسى قرآن، در واقع تبيين زندگى صالحان و طالحان، شرح مَنشها و كُنشها و معرفى الگوهاى نيك و بد است و نه شرح احوال فرمانروايان و چشمپركنان.
قرآن در نگرش تاريخى خويش، زاويهاى تازه را گشوده و به سنّتهاى قطعى در روند فلسفه تاريخ و عوامل شكوفايى و افول جوامع انسانى و پيروزى نهايى سپاه حق بر باطل، هم توجه جدى كرده است؛ زاويهاى كه در تحليل علمى - تجربى هيچ دانشمند و جامعهشناسى نمىگنجد.
بر همين اساس بود كه پيامبر ، پيروزى خود را در برابر تمام دشمنان توانمند، نويد داد :
(أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ * سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ .2
يا مىگويند ما همگى انتقامگيرنده هستيم . زودا كه اين جمع در هم شكسته شود و پشت كنند).
(يُرِيدُونَ لِيُطْفُِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَفِرُونَ * هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ