سخن علّامه امینی در باره ولایت عهدی یزید - صفحه 20

كه در شب و روز ، و آشكار و نهان ، چه مى كند و به كجا رفت و آمد دارد . اگر مى دانى كه مايه رضاى خداى متعال و امّت اسلام است ، در باره اش با كسى مشورت نكن ، و اگر او را غير از اين مى دانى ، در حالى كه به سوى آخرت روانى ، توشه دنيايش را فراهم مياور . وظيفه ما فقط اين است كه بگوييم : به گوش مى گيريم و فرمان مى بريم .
مردى شامى ، بر خاست و گفت: نمى دانيم اين عراقى دهاتى ، چه مى گويد ؟! كار ما اين است كه بشنويم و اطاعت كنيم ، و [شمشير] بزنيم و بپيونديم .
آن گاه ، مردم متفرّق شدند ، در حالى كه سخنان اَحنَف بن قيس را بازگو مى كردند . معاويه به نزديكانش انعام مى كرد و با بيگانگان ، مدارا مى نمود و نرمش نشان مى داد ، تا آن كه بيشتر مردم ، با او هم پيمان شدند و بيعت نمودند . ۱

بيان ديگرى از همين ماجرا

مورّخان مى نويسند: معاويه ، اندكى پس از درگذشت امام حسن عليه السلام ، در شام با يزيد [به ولايت عهدى] بيعت كرد و بيعتش را كتبا به شهرها اطّلاع داد . استاندارش در مدينه، مروان بن حَكَم بود كه در نامه اى به او اطّلاع داد كه با يزيد ، بيعت كرده است و دستور داد [كه] قريش و ديگر مردمى را كه در مدينه اند ، گِرد آورد تا با يزيد ، بيعت نمايند .
مروان ، چون نامه را خواند ، از انجام دادن اين كار ، خوددارى نمود و قريش نيز از بيعت با يزيد ، خوددارى ورزيدند . پس به معاويه نوشت: «قوم و قبيله ات ، از انجام دادن تقاضايت مبنى بر بيعت با يزيد ، خوددارى نمودند . نظرت را برايم بنويس» .
معاويه دانست كه كارشكنى ، از طرف مروان ، صورت گرفته است . پس به او نوشت كه از استاندارى ، كناره گيرى كند و اطّلاع داد كه سعيد بن عاص را به استاندارىِ مدينه ، منصوب كرده است .

1.العقد الفريد : ج ۳ ص ۳۵۷ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۱۱ .

صفحه از 58