کینه (نفرت) - صفحه 5

هر كس در پىِ عيب هاى پنهان [ديگران] باشد ، خداوند ، او را از مهرورزى دل ها محروم مى كند .
در روايتى ديگر از ايشان آمده :
اُخبُر تَقلِهِ .۱
بيازماى تا دشمن بدارى .۲
و امام صادق عليه السلام نيز ، طبق نقلى ، مى فرمايد :
خالِطِ النّاسَ تَخبُرهُم ، وَ مَتى تَخبُرهُم تَقلِهِم .۳
با مردم بياميز تا آنان را بيازمايى و چون آنها را بيازمايى [و بشناسى] ، دشمنشانى خواهى داشت .۴

1.نهج البلاغة : حكمت ۴۳۴ ، بحار الأنوار : ج ۷۴ ص ۱۶۴ ح ۲۸ .

2.سيّد رضى رضى الله عنه در توضيح اين حديث مى گويد : برخى اين حديث را از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كنند ؛ امّا آنچه بودن اين سخن از امير مؤمنان عليه السلام را تقويت مى كند ، اين روايت ثعلب از ابن اعرابى است كه : مأمون گفت : اگر نبود كه على گفته است : «بيازماى تا دشمن بدارى» ، من مى گفتم : دشمن بدار تا بيازمايى . محمّد عبده ، در شرح اين حديث مى گويد : «اُخْبر» به ضمّ باء ، فعل امر است از «خَبَرتُهُ» ، از باب «قَتَلَ» ؛ يعنى : آن را دانستم و شناختم . «تقله» ، فعل مضارع است كه چون بعد از فعل امر واقع شده ، مجزوم گرديده است و «هاء» آن براى وقف است [ ، نه ضمير] ، از «قلاه يقليه» ، بر وزن : «رماه ، يرميه» به معناى دشمن داشتن . يعنى هر گاه ظاهرِ شخص را پسنديدى ، او را بيازماى ؛ زيرا اى بسا در او چيزى بيابى كه خوشايندت نيست و در نتيجه ، آن شخص را مبغوض و منفور خواهى داشت . و امّا دليل اين كه مأمون ، آن وجه را اختيار كرده ، آن است كه دوستى ، پرده پوش عيب هاست . بنا بر اين ، هر گاه نسبت به شخصى بغض و نفرت داشتى ، مى توانى او را چنان كه هست ، بشناسى (نهج البلاغة ، با حاشيه شيخ محمّد عبده : حكمت ۴۳۴) . ابن ابى الحديد مى گويد : «اختبره تقله» ؛ يعنى : مردم را آزمايش كن . در اين صورت ، آنان را دشمن خواهى داشت ؛ زيرا آزمودن ، معايب و بدى هاى اخلاقى آنان را برايت ، آشكار مى سازد (شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج ۲۰ ص ۸۰) .

3.الكافى : ج ۸ ص ۱۷۶ ح ۱۹۶ ، عدّة الداعى : ص ۲۱۸ ، بحار الأنوار : ج ۷۰ ص ۱۱۱ ح ۱۴ .

4.علّامه مجلسى قدس سره مى گويد : جَزَرى گفته است : در حديث ابو دردا آمده است : «مردم را [مصداق اين سخن] يافتم : بيازماى تا دشمن بدارى» . قِلى ، به معناى دشمن داشتن است . گفته مى شود : قلاه يقليه ، قِلى و قلى ؛ يعنى او را دشمن داشت و از او متنفّر شد . جوهرى ، گفته است : هر گاه [عين الفعل مضارع آن را] فتحه دادى ، آن را ممدود مى كنى و گفته مى شود : «يقلاه» اين وجه از فعل ، زبان قبيله طَىّ است . معناى حديث [ابو دردا ]اين است كه : مردم را بيازماى ؛ زيرا هر گاه آنان را آزمودى ، از آنان ، بيزار خواهى شد و مصاحبت با آنان را ترك خواهى كرد ؛ چرا كه منويات و بواطن آنها برايت آشكار مى شود . لفظ اين حديث (اُخْبُر) ، امر است ؛ امّا معناى خبرى دارد : يعنى آنها را آزمود و امتحان كرد و از ايشان ، متنفّر گرديد و رهايشان كرد . «هاء» در «تقله» ، براى سَكت و وقف است . معناى حديث ، اين است كه مردم را مصداق اين حديث يافتم . من (علّامه مجلسى) مى گويم : ظاهرا امرى هم كه در اين خبر آمده ، اين گونه است ؛ يعنى هر گاه با مردم آميختى ، آنان را مى آزمايى و هر گاه آزمودى ، آنان را دشمن خواهى گرفت . پس با مردم ، چندان آميزش مكن تا باعث دشمنى و نفرت تو از آنان نشود (مرآة العقول : ج ۲۶ ص ۶۳) .

صفحه از 14