جلوه‌هايی از آيين سخنوری در دُستور سخن - صفحه 248

گمان غرض‌ورزي در ايشان نمي‌رود ـ آن را نقل کرده‌اند. دوم، هم به تأييد سخن ما رهنمون است زيرا کسي که با سخن و سخنوري انسي داشته باشد و آشنايي با علم بيان داشته باشد، و پوقي در اين زمينه به کف آورده باشد، ناگزير بايد کلام رکيک و فصيح و افصح و اصيل و مولد را از هم باز شناسد، و چون مقابل دفتري دربرگيرنده سخنان گروهي از سخنوران يا حتي فقط دو تن از آنان قرار گيرد، بايد بتواند ميان آنها فرق گذارد و دو شيوه را از هم تمييز دهد ... و چنانچه تو در نهج البلاغه نيک بنگري، تمام آن را يک آب و جان واحد و داراي يک اسلوب و سبک نگارشي مي‌يابي؛ بسان پيکر بسيط و ساده‌اي که هييچک از بخش‌ها و پاره‌هاي آن ماهيتاً با هم مخالف نيست، و چونان قرآن ـ که آغاز آن ميانه‌اش را و ميانه آن پايانش را ماند، ... و اگر همه يا برخي از نهج البلاغه موضوع مي‌بود، اين‌چنين يک دست نبود ... . ۱ آري، شارح با توجه به تسلطي که در سبک‌شناسي سخنان علی علیه السلام و ديگر خطيبان عرب دارد، با اطمينان، بهتان جعل را از ساحت نهج البلاغه مي‌زدايد، و گويي مهم‌ترين برهانش را بر يکي بودن خداوندگار سبک در هر متن ادبي استوار مي‌کند.
از ديگر اين موارد، نمونه‌اي است که در تفسير واژه «المخمصة» مي‌بينيم. وي به دنبال بيان معناي واژه ـ که گرسنگي و سختي و مشقت است ـ چنين مي‌آورد:
و أمير المؤمنين علیه السلام كثير الاستعمال لمفعل و مفعلة بمعنى المصدر، إذا تصفحت كلامه عرفت ذلك.۲
و البته تسلط او بر ادبيات عرب و دفاعيات او از کاربرد واژگان حضرت و اسلوب ايشان در اخراج کلام نيز به روشني در شرح جلوه‌گر است.

گوشه‌اي از عوامل برتري کلام خطيب وکاتب

ابن ابي الحديد در قسمت هايي از شرح خود ضمن اعلام برتري امام علی علیه السلام و ستودن بسيار ايشان در نويسندگي و خطابه و يگانه دانستن ايشان در ابداعات ادبي ـ چنان كه پيش‌تر به آن اشاره شد ـ برخي ملاک‌ها را در برتر دانستن کلام خطيب و کاتب مي‌آورد که نيکوست به آن اشاره‌اي کنيم:
ابو عثمان جاحظ ـ که شارح از او به عنوان «شيخنا أبو عثمان رحمه الله» ياد مي‌کند ـ به واسطه ثمامه، از جعفر بن يحيي، از بزرگان ادب و بلاغت درباره کتابت چنين نقل مي‌کند:
الكتابة ضم اللفظة إلى أختها، أ لم تسمعوا قول شاعر لشاعر و قد تفاخرا: أنا أشعر منك لأني أقول البيت و أخاه، و أنت تقول البيت و ابن عمه، ثم قال و ناهيك حسناً بقول علي بن أبي طالب(: «هل من مناص أو خلاص أو معاذ أو ملاذ أو فرار أو محار».۳

1.. همان، ج۱۰، خ ۱۸۴، ص۱۰۲.

2.. همان، ج۱۳، خ۲۳۸، ص۱۱۵.

3.. همان، ج۶، خ ۸۲، ص۲۱۸.

صفحه از 268