رساله شيخ بهايي در باره محمّد بن اسماعيل - صفحه 66

الف. متأخرين از علما، اتفاق بر تصحيح روايات کلينى از محمّد بن اسماعيل دارند ۱ .
ب. در منابع رجالى، دوازده نفر را با نام محمّد بن اسماعيل مى شناسيم.
ج. از ميان اين عده، فقط ابن بزيع، زعفرانى و برمکى داراى توثيق هستند، و بقيه را کسى توثيق نکرده است. لذا بايد راوى فضل بن شاذان را بين اين سه نفر يافت.
د. شيخ در ردّ اين قول که راوىِ فضل، ابن بزيع باشد، هفت وجه ذکر مى کند، که محصّل آن، عدم موافقت طبقه است.
هـ. زعفرانى نيز به تصريح نجّاشى، اصحاب امام صادق( را ملاقات کرده است، و بقاء او تا زمان کلينى بعيد است.
و. لذا ظن به برمکى، به عنوان راوىِ فضل، تقويت مى شود، به علاوه اينکه او مانند کلينى اهل رى است و زمان او، قريب زمان کلينى است، چرا که نجّاشى از کلينى با دو واسطه، و از برمکى با سه واسطه، نقل مى کند، و همچنين نقل صدوق از کلينى با يک واسطه، و از برمکى، با دو واسطه، و کشّى هم، که معاصر کلينى است، گاه از برمکى با يک واسطه، و گاه بدون واسطه، روايت مى کند. در نتيجه طبقه، اقتضاى معاصرت ايشان را مى رساند (مشرق الشمسين: ص 64 ـ 78).

8.نقد نظر شيخ بهايى

بسياري از بزرگان، اين نظر را نپذيرفته اند، و مى توان گفت شيخ در اين رأى تنها و منفرد است. برخى دلايل ردّ اين قول چنين است.
الف. نهايت چيزى که مطالب شيخ افاده مى کند، نزديکى زمان کلينى با برمکى است، و اين معنا، اثبات روايت او را از برمکى نمى کند.
ب. کسى از بزرگان، برمکى را از مشايخ کلينى، ذکر نکرده است.
ج. با توجه به تضعيف ابن غضائرى، توثيق برمکى اشکال دارد، لذا ادعاى اجماع بر تصحيح روايات محمّد بن اسماعيل با تطبيق اين عنوان بر برمکى، سازگار نيست، و اساس استدلال شيخ، خدشهدار ميشود.
د. نجّاشى ذکر مى کند که محمّد بن اسماعيل برمکى، از عبداللّه بن داهر، و او از امام صادق( نقل مى کند. پس چگونه ممکن است او واسطه بين کلينى و فضل بن شاذان باشد؟!
هـ. در ترجمه يونس بن عبدالرحمان آمده است که برمکى از عبدالعزيز بن مهتدى، نقل مى کند که از اصحاب امام رضا( است. بنابراين کلينى نمى تواند از او نقل کند.

1.. ظاهراً فقط ابن داوود با اين قول مخالفت كرده و معتقد است چون محمّد بن اسماعيل مذكور در صدر اسناد كافي، ابن بزيع است و نقل كليني از وي بعيد است و نياز به واسطه دارد و به علت مجهول بودن واسطه، روايات كليني از محمّد بن اسماعيل مرسل است. ر.ک: مشرق الشمسين، حواشي خواجوي، ص ۷۴.

صفحه از 75