بسم الله الرحمن الرحیم
[خطبه امام زين العابدين عليهالسلام در کوفه][۱]
ثمّ إنّ زين العابدين عليهالسلام أومأ إلى الناس أن اسكتوا، فسكتوا، فقام قائماً، فحمد اللّه وأثنى عليه وذكر النبيّ بما هو أهله فصلّى عليه، ثمّ قال:
أيّها الناس، مَن عرفني فقد عرفني، ومَن لم يعرفني فأنا اُعرّفه بنفسي:
أنا عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبي طالب، أنا ابن المذبوح بشطّ الفرات من غير ذَحلٍ ولا تِرات، أنا ابن مَن انتُهك حريمُه وسُلب نعيمُه وانتُهب مالُه، وسُبي عيالُه، أنا ابن من قُتِلَ صبراً، وكفى بذلك فخراً.
زين العابدين عليهالسلام فرمان سكوت داد. همگان سكوت كردند. امام بِايستاد و بعد از حمد و ثناى خداوند و ياد از پيامبر و تجليل از او آن گونه كه سزاوار بود و پس از درود بر حضرتش فرمود:
«مردم! آن كو كه مرا شناخته، شناخت، و آن كس كه مرا نشناخت، خود را معرّفى مىكنم.
من علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالبم. من فرزند مذبوح در كرانه شط فراتم بدون آن كه خونى يا ارثى از وى طلبكار باشند. من فرزند آنم كه هتك حرمت وى شد، و مال و نعمت وى به يغما رفت، و عيالش به اسارت گرفته شد. من فرزند كسى هستم كه او را بگرفتند و كشتند و همين افتخار، مرا بس است.
أيّها الناس، ناشدتكم اللّه، هل تعلمون أنّكم كتبتم إلى أبي وخدعتموه وأعطيتموه من أنفسكم العهد والميثاق والبيعة وقاتلتموه وخذلتموه؟! فتباًّ لما قدّمتم لأنفسكم، وسوءاً لرأيكم، بأيّة عين تنظرون إلى رسول اللّه صلىاللهعليهوآله إذ يقول لكم: قَتَلتُم عترتي وانتهكتم حرمتي فلستم من اُمّتي؟!
مردم! شما را به خدا سوگند مىدهم، آيا مىدانيد كه به پدرم نامه نگاشتيد، و با وى نيرنگ باختيد و بدو عهد و پيمان سپرديد و بيعتش را به گردن گرفتيد، و آن گاه رهايش كرديد و كمر به قتلش بستيد؟! نابود باديد بِدان چه براى خود از پيش فرستاديد، و بدا به آراى شما! با كدام ديده مىتوانيد به رسول اللّه صلىاللهعليهوآله بنگريد آن گاه كه اين سخن را پيش كشد: عترتم را كُشتيد و حرمتم را هتك كرديد، شما از امّت من نيستيد؟!».
قال الراوي: فارتفعت أصوات الناس من كلّ ناحية، ويقول بعضهم لبعض: هلكتم وما تعلمون.
راوى گويد: از هر سو صداها بلند شد، در حالى كه به يكديگر مىگفتند: هلاك شُديد و نمىدانيد؟
فقال: رحم اللّه أمرءاً قبل نصيحتي وحفظ وصيّتي في اللّه وفي رسوله وأهل بيته، فإنّ لنا في رسول اللّه اُسوة حسنة.
امام فرمود: «خدا رحمت كند آن را كه نصيحتم را پذيرفت و وصيّتم را در باره امر خدا و پيامبر و اهل بيتش حفظ كند؛ چه او الگوى نيكوى ماست».
فقالوا بأجمعهم: نحن كلّنا يابن رسول اللّه سامعون مطيعون، حافظون لذمامك غير زاهدين فيك، ولا راغبين عنك، فأمرنا بأمرك يرحمك اللّه، فإنّا حرب لحربك وسلم لسلمك، لنأخذنّ يزيد ونبرأ ممّن ظلمك وظلمنا.
همگان گفتند: اى فرزند رسول اللّه! همه ما سامع و مطيع و حافظ ذمّه شماييم. [و در خطّ تسليم و اطاعت فرمان توايم] و از شما روى بر نمىتابيم، فرمان ده. رحمت خدا بر تو باد! ما با دشمن تو در جنگيم و با هر كه سازش كنى در خطّ سازشيم. ما يزيد را دستگير مىكنيم، از ستمكاران به شما و ما برائت مىجوييم.
فقال عليهالسلام: هيهات هيهات! أيّها الغدرة المكرة! حيل بينكم وبين شهوات أنفسكم، أتريدون أن تأتوا إليَّ كما أتيتم إلى أبي من قبل؟! كلاّ وربّ الراقصات، فإنّ الجرح لمّا يندمل، قتل أبي صلوات اللّه عليه بالأمس وأهل بيته معه، ولم ينسني ثكلُ رسول اللّه صلىاللهعليهوآله وثكلُ أبي وبني أبي، ووجده بين لهواتي، ومرارته بين حناجري وحلقي، وغصصه تجري في فراش صدري، ومسألتي أن لا تكونوا لنا ولا علينا.
امام عليهالسلام فرمود: «هيهات، هيهات! اى نيرنگبازان بىوفا! چه حيلهها كه بين شما و شهواتتان نيست! آيا مىخواهيد با من آن كنيد كه از پيش با پدرم كرديد؟! نه! سوگند به پروردگار اختران، زيرا آن جراحات، هنوز التيام نيافته. اين ديروز بود كه پدرم ـ صلوات اللّه عليه ـ با اهل بيتش به شهادت رسيدند، و فراموشم نمىشود مصيبت گم كردن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله و مصيبت از دست دادن پدرم و فرزندانش. دردش در كامم، و تلخى آن، بين حنجره و گلويم جا گرفته، غصّههايش سينهام را مىفشارد. خواستهام از شما اين است كه: به نفع ما و به زيان ما مباشيد.
ثمّ قال:
لا غَرو إن قُتِلَ الحُسَينُ وشَيخُهُ
قَد كانَ خَيراً مِن حُسَينٍ وأكرَما
شگفتى نباشد اگر حسين شهيد شد،
پدرش از حسين بهتر و گرامىتر بود.
فَلا تَفرَحوا يا أَهلَ كوفانَ بالذي
أَصابَ حُسَيناً كانَ ذَلِكَ أَعظَما
اى كوفيان! بدانچه به حسين رسيد، شادمان مباشيد
كه اين مصيبت، بسى بزرگتر باشد.
قَتيلٌ بِشَطِّ النَهرِ روحي فِداؤهُ
جَزاءُ الذي أرداه نارُ جَهَنَّما
شهيد در كرانه نهر كه جانم فدايش باد،
و كيفر آن كس كه با او چنين كرد، آتش جهنّم است».
ثمّ قال عليهالسلام: رضينا منكم رأساً برأس، فلا يوم لنا ولا علينا.
بعد فرمود: «از شما همين قدر بسنده كنيم كه له و عليه ما مباشيد».
[۱]دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث جلد شانزدهم ص ۱۱۹