اسلام ، دين حكومت است. آموزه هاى اين آيين الهى ، به روشنى بر اين مدّعا دلالت دارند ؛ امّا بررسى دقيق متون (نصوص) اسلامى در ريشه يابى مبناى حكومت اسلام ، نشان مى دهد كه اسلام ، بيشتر از آن كه بر «تن»ها حكومت كند و سلطه بر مردمان را با اقتدار سياسى پيشه سازد ، در پى حكومت بر دل هاست. اصول اين نوع حكومت و كشوردارى ، همان مبانى سياسى ـ حكومتىِ اسلام است و مبانى سياسى نظام علوى ، چيزى جز مبانى مديريت اسلامى نيست.
اسلام ، آيين نامه تكامل مادّى و معنوى انسان است. بنيادى ترين عنصر اين آيين نامه ، محبّت است. نقش محبّت در تحقّق حكومت اسلامى و برنامه هايى كه دين الهى براى پيشرفت جامعه انسانى رقم زده است ، به حدّى است كه امام باقر(ع) ، دين اسلام را جز محبّت نمى داند و تصريح مى كند كه :
هَلِ الدّينُ إلّا الحُبُّ؟[۱]آيا ديندارى ، جز دوستى و مهرورزى است؟
از نگاه على(ع) ، ستون هاى اصلى اسلام و اصول برنامه هاى تكامل آفرين آن ، بر پايه محبّت خداوند ، استوار است. او در اين زمينه مى فرمايد :
إنَّ هذَا الإِسلامَ دينُ اللّهِ الَّذِى اصطَفاهُ لِنَفْسِهِ ، وَ اصطَنَعَهُ عَلى عَينِهِ وأصفاهُ خِيَرَةَ خَلقِهِ ، وأقامَ دَعائِمَهُ عَلى مَحَبَّتِهِ.[۲]اسلام ، دين خداوند است كه آن را براى خود برگزيد و به ديده عنايت خويش ، آن را بپروريد ، و بهترين آفريدگان خود را ويژه آن ساخت و ستون هاىِ آن را بر دوستى خود ، استوار داشت.
پيشوايان دينى و رهبران راستين سياسى امّت اسلامى ، جلوه هاى محبّت مردم به آفريدگارند و مهرورزى مردم به آنان ، مهرورزى به خداست. بر اين اساس ، پايگاه اصلى حكومت اسلامى ، فراتر از بيعت و رأى مردم است. حكومت اسلامى ، ريشه در عشق و محبّت مردم دارد ؛ و اين است راز آن همه تأكيد قرآن و احاديث اسلامى بر محبّت اهل بيت عليهم السلام.
از سوى ديگر ، روشن است كه محبّت ، امرى دستورى نيست. چنين نيست كه بتوان انسان را با بخش نامه اى ، بر خلاف كشش درونى او ، به مهرورزى به كسى يا چيزى وا داشت.
انسان ، عاشق زيبايى هاست. عشق به زيبايى ، در اعماق جان انسان است. او به گونه اى فطرى ، همه زيبايى هاى مادّى و معنوى را دوست دارد. بدين سان ، اگر بينش ، منش و كردار كسى را زيبا ديد ، به او عشق مى ورزد ، و اگر نازيبا ديد ، از او روى بر مى تابد. اين ، مقتضاى فطرت اوست ، مگر اين كه فطرت او ديگرسان شود.
از اين جا در مى يابيم كه راز تأكيد بر محبّت اهل بيت ، و فلسفه وجوب دوستى با آن بزرگواران ، ترغيب به شناخت واقعى آنهاست ؛ چرا كه منش ، رفتار و تعامل آنان با مردمان ، آن سان زيبا و كشش آفرين است كه شناخت بى پيرايه و واقعىْ همان ، و دل بستگى و سپس وابستگى ، همان. نمى شود آن همه زيبايىِ نهفته در رفتار على(ع) را ديد و شناخت ، ولى بدو عشق نورزيد ؛ مگر آن كه وجدان انسانى ، از دست رفته باشد و فطرت پاك و پيراسته ، آلوده شده باشد. راز آن همه شيدايى و شيفتگى و دل دادگىِ مردمان به على(ع) ، در همين است. روشن است كه اين عاشقان ، در گستره تاريخ ، از همه گونه اى هستند و فراتر از مرزهاى عقيده و باورها ، اين شيفتگان ، از همه مكتب ها هستند ؛ چون زيبايى و عشق بدان ، و نيز عشق به على(ع) كه برترين جلوه آن زيبايى است ، مرز ندارد.
كردار على(ع) در دوران زندگى ، سرشار از حق گرايى ، حق مدارى و حق گسترى است ؛ بويژه كه در روزگار كوتاه حكومتش ، زيباترين چهره انسانىِ حكومتِ مبتنى بر ارزش هاى انسانى را به نمايش گذاشت. مگر مى توان جمالِ جميل على(ع) و جلوه آن جمال را در حكومت او نگريست و بدان عشق نورزيد؟!
اكنون و پيش تر از آن كه متون حديثى و تاريخىِ سياست علوى را گزارش كنيم ، آهنگ آن داريم تا مبانى سياسى امام را در كشوردارى ، مرور كنيم. اين نگاه ، بس گذراست ، در حدّ توان و مجال. واگويى اين مبانى ، به واقع ، بَر نمودن راز آفرينش زيبايى ها و جاذبه هاى على(ع) است و نشان دهنده اصول سياسى حكومت بر دل ها. بدان اميد كه مسئولان جوامع اسلامى ، در هر چه بيشتر شناختن ، شناساندن و نزديك شدن به اين زيبايى ها تلاش كنند و در نزديك كردن واقعِ زندگانى سياسى و ادارى و مسئوليتِ گذراى خويش به او بكوشند ، و بدين سان ، دورنمايى از چهره زيباىِ حكومت علوى را براى ارائه به جهانيان ، رقم بزنند.
يك ـ سياست هاى ادارى
سياست هاى مديريتى امام على(ع) را در اداره امور ، در اصول زير مى توان گزارش كرد :
-
صداقت در سياست
صداقت را بنيادى ترين اصل سياست هاى مديريتى على(ع) مى توان شمرد. سياست مداران ، در گذرگاه تاريخ ، غالبا با مردمان رو راست نبوده اند و آنچه با مردم درميان نهاده اند ، آن چيزى نبوده كه بدان انديشيده و عمل كرده اند. على(ع) صداقت و رو راستى با مردمان را اصل قويم حاكميتش قرار داده بود و از آغازين روزها تا لحظه هاى شهادت ، بر آن استوار مانْد. بى گمان ، صداقت ، از مهم ترين عوامل جاذبه هاى جاودانى حكومت على(ع) بر دل ها و بر رواق تاريخ بوده ، و نيز مرز روشن و فرقِ فارق سياست علوى و اموى است.
در فرهنگ امويان ، صداقتْ بى معناست ، و وارونه گويى ، دروغ پردازى و تزوير ، درونْ مايه سياست آنان است. چنان كه اشاره كرديم و براى كسانى كه اندكى با تاريخ سياستْ آشنا باشند ، روشن است ، اكثرسياست مداران گذشته ، از سياست ، جز واژگون سازى واقعيت و دروغ پردازى در برخوردها ، تلقّى ديگرى نداشتند. گزارش خاطره اى در اين زمينه از علوى انديشِ عرصه سياست در تاريخ معاصر ، حضرت امام خمينى رحمه الله، بس گويا و جالب است. آن بزرگوار ، پس از اوّلين حركت توفنده اش عليه حاكميت ستم ، دستگير شده بود. يكى از سرانِ حكومت ، با ايشان ملاقات مى كند و در مورد سياست ، با وى سخن مى گويد. گزارش امام رحمه الله از سخنان او چنين است :
[ او گفت :] سياست ، عبارت از بد ذاتى ، دروغگويى و... خلاصه ، پدرسوختگى است ، و اين را بگذاريد براى ما !
امام خمينى رحمه الله در ادامه مى فرمايد :
راست هم مى گفت. اگر سياست از اينهاست ، مخصوص آنها مى باشد.[۳]چنين است كار و بار سياست مداران حرفه اى ، كه اگر دروغگويى و فريب و دو رويى ، از دايره سياست آنان حذف شود ، چيزى از آن باقى نخواهد ماند. سياستِ علوى ، دقيقا در تضاد با اين شيوه است. در نگاه او ، صداقت ، نخستين شرط سياست مدارى است. اگر صداقت از مجموعه كُنش ها و رويارويى هاى سياست مداران با مردم حذف شود ، حق مدارى ، قانون گرايى ، حقوق بشر ، عدالت اجتماعى و... بى معنا خواهد بود و پوچ. به ديگر سخن ، همه اينها در نبود صداقت ، شعارهايى خواهند بود به قصد فريب مردم و ابزارى براى تجاوز بيشتر به حقوق آنان.
در سياست علوى ، بهره گيرى از شيوه وارونه سازى ، تنها در جنگ ، مجاز خواهد بود ؛ با قيدها ، ويژگى ها و چارچوب هايى كه بدان اشاره خواهد شد و به هنگام سخن گفتن از «سياست نظامى امام» ، چگونگى آن را بيان خواهيم كرد.
-
حق مدارى
حق محورى ، مظهر صداقت سياسى در حكومت علوى است. حق مدارى ، جلوه والاى استوارْ گامى آن بزرگوار در صداقت سياسى است. حق گرايى و حق مدارى ، در جاىْ جاىِ حكومت كوتاه آن بزرگوار ، به روشنى پيداست. على(ع) جز به حق نمى انديشد و آهنگى جز احقاق حق ندارد. فرياد او براى احقاق حق است ، و سكوتش براى ايجاد زمينه هايى در جهت پاسدارى از حق. آموزه هاىِ آن بزرگوار در اين زمينه ، بسى تأمّل برانگيز و تنبّه آفرين است. كم نبودند كسانى كه از حقّ و حق مدارى سخن مى گفتند ؛ امّا چون منافع شخصى ، گروهى و مسلكى آنان با شعارهايشان روياروى مى شد ، تأويل ها و توجيه ها ، حق را به مسلخ مى برد ؛ و شگفتا از استوارى على(ع) بر حق مدارى. در نگاه او اجراى حق ، «اصل» است. پس بايد بر همگان روا شود : دوستان ، نزديكان ، خودى ها و غيرخودى ها و....
-
قانون گرايى
قانون ، رشته استوار پيوندآفرين لايه هاى مختلف جامعه است. سخن از بى قانونى نيست كه جامعه اى چنين ، جنگل است ، نه جامعه انسانى. سخن از جايگاه قانون است و چگونگى نگاه حاكمان و مردمان به آن. حرمت قانون ، در نگاه امام على(ع) بى بديل است. اين حقيقت والا را از متون بسيارى كه در دانش نامه امير المؤمنين نيز آمده و تعامل امام(ع) را با مردم در مسائل مالى ، اجراى حدود ، داورى ها و... گزارش كرده است ، مى توان دريافت. تأمّل در اين مجموعه ، نشان مى دهد كه در نگاه على(ع) ، هيچ كس فراتر از قانون نيست ، و هيچ كس و هيچ مقامى نمى تواند مانع اجراى قانون الهى گردد. موضع على(ع) ، به روشنى ، نشان دهنده آن است كه او خود را در برابر قانون ، صاحب اختيار نمى داند.[۴]چنين بود كه سازشكارى را برنمى تابيد و با «مداهنه» در سياست ، مبارزه مى كرد و با باطل گرايى و حق نمايى و سازشكارى و توجيه ها و تأويل ها كه سرفصل سياست اموى بود ، به شدّتْ مخالفت مى كرد.
-
انضباط ادارى
نظم در امور و انضباط در رفتار ، سفارش مكرّر و مؤكّد امام على(ع) است. اين آموزه بدان حد مهم است كه امام ، در بستر شهادت ـ كه طبيعى است در آن هنگامه ، مهم ترين و ضرورى ترين و كارآمدترين سفارش هاى خويش را فرموده باشد ـ ، بر نظم در امورْ تأكيد مى كند.[۵]او از جمله اهداف بلند نزول كتاب الهى را ايجاد نظم در زندگى و انضباط در عمل مى داند :
ألا إِنَّ فيهِ عِلمَ ما يَأتي وَالحَديثَ عَنِ الماضي ودَواءَ دائِكُم ونَظمَ ما بَينَكُم...[۶]بدانيد كه در آن (قرآن) ، دانش آينده و گزارش گذشته است ؛ درمان دردها و [ برقراركننده ]نظم ميان شماست.
و مكرّر به كارگزاران ، توصيه مى كرد كه در انضباط ادارى بكوشند و نظم در امور را فراموش نكنند و آنچه را بايد انجام دهند ، در زمان هاى مقرّر سامان دهند و لحظه ها را با بى نظمى و به هم ريختگى تباه نسازند.
-
گزينش كارگزاران شايسته و توانمند
كارگزاران ، بازوان اجرايى حاكمان ، و عاملان اقامه عدل و بسط قانون در جامعه هستند. شايستگى ، توانمندى ، استوارگامى و سلامت رفتارى آنان ، بى گمان ، مهم ترين نقش را در سامان يابى جامعه در ابعاد مختلف خواهد داشت. از اين رو ، در نگاه على(ع) ، در گزينش كارگزاران ، فقط شايستگى ها بايد حاكم باشد ، و نه وابستگى ها. «شايسته سالارى» ، اصلِ اساسى گزينش در سياست علوى است. صلاحيت اخلاقى ، اصالت خانوادگى ، تخصّص و توانايى ، بايد معيار گزينش باشد ، نه وابستگى هاى سببى ، نَسَبى ، جناحى و مسلكى ، آن هم با پيرايه سياسى اش.
بر اساس آموزه هاى امام ، مديران و مسئولان ، در نظام اسلامى حق ندارند مناصب دولتى را بر اساس وابستگى هاى خانوادگى و يا سياسى تقسيم كنند. آنها حق ندارند كارهاى مردم را به كسانى بسپُرند كه اصالت خانوادگى ندارند ؛ حق ندارند كسانى را بر كار بگمارند كه از مكرمت هاىِ اخلاقى و خوى نيكو به دورند ؛ حق ندارند از كسانى كه توانايى لازم را ندارند و از تخصّص بايسته و نشاط مطلوب برخوردار نيستند ، در امور اجرايى بهره گيرند. كارگزارى ، امانت است و جز به امين نبايد سپرده شود.
-
تأمين نيازهاى اقتصادى كارگزاران
امام بر اين باور بوده كه كارگزاران ، بايد از حقوق مادّى كافى برخوردار باشند. از نگاه امام على(ع) ، براى پيشگيرى از فساد و ايجاد زمينه هاى اصلاح ، بهره مندى كارگزاران از درآمدى بايسته ، ضرورى است. در اين صورت ، آنان از يك سو از چنگ اندازى بر بيت المال خوددارى خواهند كرد و از سوى ديگر ، مسئولان در تنبيه سركشان و خائنان و اصلاح فاسدان ، توانمند خواهند بود و متخلّفان ، بهانه اى براى تخلّف نخواهند داشت.
-
توجه ويژه به نيروهاى مسلّح
نيروهاى مسلّح ، دژهاى استوارِ حراست از كيان جامعه هستند. توانمندى نظامى جامعه ، بى گمان ، در امنيت آن و جلوگيرى از دست اندازى دشمنان و فراتر از آن ، انديشه هجوم سركشان ، بسى مؤثّر خواهد بود. از ديدگاه امام ، نيروهاى مسلّح ، بايد از توجّه ويژه مسئولان ، برخوردار باشند. مسئولان بايد با نيروهاى نظامى ، تعاملى چونان تعامل پدر با فرزند داشته باشند.
-
لزوم تشكيلات ناظر بر عملكرد كارگزاران
دنيا ، لغزشگاه است و جاذبه ها و كشش هاى دنيوى ، لغزش آفرين. مسئولان ، در گزينش كارگزاران ، بايد نهايت دقّت را به كار گيرند تا مردمانى پيراسته جان ، نيك خوى و استوارْ گام را براى كارگزارى برگزينند. اگر بر چنين هدفى نايل آمدند نيز نبايد از امكان فساد ادارى و به وجود آمدن تخلّف از قانون و ناهنجارى در رفتار ، آسوده خاطر باشند. از اين رو ، تشكيلاتى كه ناظر بر رفتار كارگزاران ، و نگرانِ لغزش ها ، تخلّف ها و ناهنجارى هاى ادارى باشد ، ضرورى است. امام على(ع) ، تجسّس در احوال شخصى را در نظام حكومتى ، به شدّت ممنوع كرد ؛[۷]اما بر مراقبت از كارمندان نظام اسلامى و نظارت بر رفتار كارگزاران از طريق تشكيلاتى اطّلاعاتى ، تأكيد ورزيد ، تا اين كه مبادا كارگزاران ، در انجام دادن وظايفْ كوتاهى كنند و با تكيه بر قدرت و مسندى كه در اختيار دارند ، به حقوق مردم ، تجاوز روا دارند.
بخش نامه هاى امام در اين زمينه و نامه هاى آن بزرگوار به كارگزاران متخلّف ، مانند : اشعث بن قيس ، زياد بن ابيه ، عبداللّه بن عباس ، قدامة بن عجلان ، مصقلة بن هبيره و منذر بن جارود ، نشان دهنده آن است كه آن حضرت ، در حكومت ، از تشكيلات اطّلاعاتى بس نيرومندِ ناظر بر رفتار كارگزاران ، برخوردار بوده است.
امّا آنچه در اين زمينه فوق العاده مهم است ، اهل صدق و وفا بودن گزارشگران است ، تا از يك سو به دقت بنگرند ، به استوارى پى گيرند ، از سرِ صدق ، تحقيق كنند و در گزارش و واگويى ، صداقت و وفا را پيشه سازند و....
كسانى را كه على(ع) براى اين عمل بس مهم گزينش كرده بود ، از آن چنان عدالت ، صداقت و وثاقتى برخوردار بودند كه گزارش آنان ، مبناى تشويق و تنبيه ادارى اش بود. نيكوكاران ، با آن گزارش ها تشويق مى شدند و خيانتكاران را پس از اثبات جرم ، تنبيه مى كرد ، و فاسدان را براى عبرت ديگران ، از كارْ بر كنار مى نمود.
-
پذيرش هديه ، هرگز!
امام على(ع) براى اين كه جلو رشوه خوارى را در نظام ادارى بگيرد و اين پديده پليد و فسادآفرين را از صحنه اجتماع پاك كند ، گرفتن هديه را نيز ممنوع كرد. بارى ، شيّادان ، براى نفوذ در بدنه كارگزارى حكومت و بهره گيرى از امكانات حكومتى ، از هر راه ممكن ، آهنگ نفوذ خواهند كرد. امام ، براى كارگزاران ، پذيرفتن هديه را «غلول» ، و گرفتن رشوه را «شرك» دانسته است.
-
قاطعيت توأم با مدارا
رفتار على(ع) ، نمود والاى قاطعيت و مدارا بود. از ديدگاه او كارگزاران ، بايد در عين قاطعيت ، از مدارا و رفق برخوردار باشند. ايشان ، خشونتِ مطلق را آفت مديريت مى داند ، همان گونه كه نرمش بى حساب و سهل انگارى در حقگزارى در اداره امور مردم را زيانبار تلقّى مى كند. از نگاه امام ، مديرى موفّق خواهد بود كه به تعبير آن بزرگوار ، ميان قاطعيت و رأفت ، و نرمش و شدّت ، جمع كند. هر جا نياز به قاطعيت و شدّت است ، آن را اعمال كند و كوتاه نيايد ، و اگر موقعيت ، نرمش مى طلبيد و نرمش ، كارساز بود ، از به كارگيرى آن ، تن نزند. قاطعيت در عين مدارا ، و شدّت در عين نرمش ، سياست علوى است ، تا نه سركشانْ سركش تر شوند و نه اميدوارانْ مبتلا به يأس گردند. در نگريستن به نمونه هاى عينى ، آنچه ياد شد ـ و در اين كتابْ عرضه شده است ـ ، بسى درس آموز است.
دو ـ سياست هاى فرهنگى
سخن از ابعاد گسترده سياست هاى فرهنگى ، در اين مجال نمى گنجد. اكنون و در حدّ درآمدى بر متون حديثى و تاريخى ، به اشارت هايى بسنده مى كنيم :
-
توسعه آموزش و پرورش
در نظام علوى ، توسعه فرهنگى بر توسعه اقتصادى ، تقدّم دارد ؛ زيرا افزون بر اين كه توسعه اقتصادى بدون توسعه فرهنگى ممكن نيست ، جامعه خفته و در جهل فرو رفته ، نه از امكانات و زمينه ها و بايسته هاى اقتصادى برخوردار است ، و نه بر چگونگى بهره ورى از آن ، چيره ، و نه بر ضرورت بهره ورى و استفاده از آن ، آگاه. توسعه فرهنگى و آموزش و پرورش ، نياز جان و خرد انسانى است و توسعه اقتصادى ، خواست تن ؛ و روشن است كه نياز جان و خرد ، بر نياز جسم و تن ، مقدّم است.
امام على(ع) ، دانش را پايه و اساس همه خوبى ها و كاميابى هاى مادّى و معنوى ، و معيار ارزشيابى انسان مى دانست و معتقد بود كه جهل ، ريشه همه بدى ها وناكامى هاست :
قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يَعلَمُهُ.[۸]ارزش هر انسان به اندازه چيزى است كه مى داند. العِلمُ أصلُ كُلِّ خَيرٍ. الجَهلُ أصلُ كُلِّ شَرٍّ.[۹]دانش ، پايه هر خوبى ، و نادانى پايه هر بدى است.
همچنين تأكيد داشت كه نياز مردم به دانش و تحصيل اخلاق شايسته ، بيش از نيازهاى اقتصادى آنهاست :
إنَّ النّاسَ إلى صالِحِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنهُم إلَى الفِضَّةِ وَالذَّهَبِ.[۱۰]به درستى كه مردم ، به فرهنگ نيكو نيازمندترند از طلا و نقره. إنَّكُم إلَى اكْتِسابِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنكُم إلَى اكْتِسابِ الفِضَّةِ وَالذَّهَبِ.[۱۱]به درستى كه شما به كسب ادب و فرهنگ ، نيازمندتريد از كسب طلا و نقره.اگر مسئله را از زاويه ديگر بنگريم ، در آموزه هاى الهى به اين نكته تصريح شده است كه فلسفه وحى و راز نبوّت و چرايى حكومت در مكتب رسولان ، آموزش و پرورش انسان ها ، جهل زدايى و برانگيختن خِرَدهاست و على(ع) كه بيشتر از هر كسى ذهن ، زبان و كردارش ، مبيّن و مفسّر فرهنگ نبوى بوده است ، اين حقيقت را به گونه اى بس زيبا در خطابه هايش برنموده است[۱۲]و ضرورت پرداختن به فرهنگ و ادب مردمان ، و تقدّم آموزش و پرورش بر آب و نان انسان ، و تأكيد بر گسترش فرهنگ را در كنار ابعاد ديگر زندگى ، در سيره عملى خود نيز به روشنى عرضه كرده است. چه زيباست كلام او كه جامعه جاهلى را نماد جهل گسترى و دانش كُشى مى داند ، كه بى گمان ، جامعه نبوى ، علوى و الهى بايد جز آن باشد.[۱۳]
-
تصحيح فرهنگ عمومى
از جمله سياست هاى والا ، برجسته و ارجمند علوى ، مبارزه با سنّت هاى باطل ، شيوه هاى ناهنجار ، روش هاىِ ناشايسته ، و تأكيد بر شيوه هاى پسنديده و روش هاى بايسته و در يك جمله ، تصحيح فرهنگ عمومى است. على(ع) به كارگزاران نيز سفارش مى كرد كه هر چيزى را به بهانه وامانده از گذشته بودن ، از جامعه نزدايند ، به دقّت بنگرند و از سنّت هاى سازنده و انسانى حمايت كنند و با شيوه ها و سنّت هاى غلط ، مبارزه كنند و هرگز استمرار و گسترش آن را برنتابند.
-
نقد ، آرى! چاپلوسى ، هرگز!
انتقاد ، حقّى است كه بدان وسيله ، ساير حقوق احيا مى گردد و از استبداد ـ كه خطرناك ترين آفت حكومت هاست ـ ، پيشگيرى كند.
در جامعه اى كه انتقاد ، آزاد است و مردم مى توانند ضعف ها و كاستى هاى مديريت حاكم را بازگو كنند ، دولت مردان ، بهتر مى توانند نقاط ضعف كارهاى خود را مشاهده كنند و با فساد و بى عدالّتي ، مبارزه نمايند و خدمات ارزنده اى ارائه دهند.
از سوى ديگر ، با نبودن انتقاد ، زمينه براى رشد چاپلوسان و تملّق گويان ، باز مى شود ؛ نقاط ضعف سياست ها و برنامه ها و اقدامات دولت مردان ، پنهان مى ماند و در نتيجه ، فساد و تباهى و بى عدالتى در دستگاه هاى دولتى رشد مى نمايد و به سقوط حكومت ها مى انجامد.
هنگامى كه اميرمؤمنان(ع) ، زمام حكومت را به دست گرفت ، ستايش هاى بى مورد و گزافه گويى ها درباره زمامداران ، بخشى از فرهنگ عمومى بود. حاكمان نه تنها از آن جلوگيرى نمى كردند كه بدان دامن مى زدند. بدين سان ، فرهنگ چاپلوسى و تملّق گسترش يافته بود و زيركان حقيقت ستيز ، با چاپلوسى امرا و سردمداران ، بدون شايستگى هاى لازم ، به موفقيت هاى سياسى و اجتماعى دست مى يافتند.
از سوى ديگر ، زمامداران ، چون هرگز نقد نمى شدند ، رفته رفته خود را پيراسته از هر كاستى تلقّى مى كردند و در ادامه اين روند ، انتقادها و نقدهاى از سرِ دلسوزى و سازنده را اهانت تلقّى مى كردند و برخورد با آن را فرض مى دانستند.
از جمله زيباترين و هيجانبارترين اقدامات علوى در تصحيح فرهنگ عمومى ، مبارزه با چاپلوسى و تملّق گويى و تأكيد بر لزوم نقد و انتقاد سازنده است.
امام ، از كارگزاران خود مى خواست تا نزديكان ، مشاوران و همراهان خود را از كسانى برگزينند كه در حقگويى ، صراحت بيشترى داشته باشند و با آنان ، به گونه اى رفتار كنند كه هرگز به تملّق روى نياورند و از نقد و انتقاد ، تن نزنند و در ستايش ، افزونگويى نكنند. خود نيز با هر گونه مديحه سرايى ، به شدّت و با قاطعيت و علنى مبارزه مى كرد و بر ثناگويان ، طعن مى زد و از مردم مى خواست به پاس آنچه به عنوان وظايف الهى انجام داده است ، از او ستايش نكنند ، تملّق نپراكنند ، و به جاى اين همه ، اگر به برنامه هاى او انتقادى دارند و رفتار او را قابل نقد مى دانند ، خيرخواهانه بگويند و با او چونان جبّاران ، سخن نگويند.
جالب توجه و قابل تأمّل آن كه اميرمؤمنان(ع) ، اجازه انتقاد به خود را نه در شرايط عادى حكمرانى ، بلكه در بحرانى ترين ايّام زمامدارى ، يعنى در بحبوحه جنگ صفّين ، مطرح كرده است.
داستان بدين سان بود كه امام ، ضمن يك سخنرانى هيجان انگيز ، مطالبى را درباره حقوق متقابل رهبرى و مردم ، بيان كرد. يكى از ياران وى كه از اين سخنان ، سختْ هيجان زده شده بود ، ضمن اظهار فرمانبردارى ، به شيوه معمول ستايشگران ، به تفصيل ، از امام تمجيد و تعريف كرد. امام على(ع) ، بى آن كه تحت تأثير ستايش هاى او قرار گيرد و يا حتى شرايط حسّاس و بحرانى جارى را مدّ نظر قرار دهد ، در پاسخ آن همه ستايش ها مى فرمايد :
وإنَّ مِن أسخَفِ حالاتِ الوُلاةِ عِندَ صالِحِ النّاسِ أن يُظَنَّ بِهِم حُبُّ الفَخرِ ، ويُوضَعَ أمرُهُم عَلَى الكِبْرِ. وقَد كَرِهتُ أن يَكونَ جَالَ في ظَنِّكُم أنّي اُحِبُّ الإطراءَ وَاستِماعَ الثَّناءِ ، ولَستُ بِحَمدِاللّهِ كَذلِكَ ، وَلَو كُنتُ اُحِبُّ أن يُقالَ ذلِكَ لَتَرَكتُهُ انحِطاطاً للّهِِ سُبحانَهُ....
فَلا تُكَلِّموني بِما تُكَلَّمُ بِهِ الجَبابِرَةُ ، ولاتتَحَفَّظوا منّي بِما يُتَحَفَّظُ بِهِ عِندَ أهلِ البادِرَةِ ، ولاتُخالِطوني بِالمُصانَعَةِ ، ولاتَظُنُّوا بِي استِثقالاً في حَقٍّ قيلَ لي ، ولَاالتِماسَ إعظامٍ لِنَفسي ، فَإِنَّهُ مَنِ استَثْقَلَ الحَقَّ أن يُقالَ لَهُ أوِ العَدلَ أن يُعرَضَ عَلَيهِ كانَ العَمَلُ بِهِما أثقَلَ عَلَيهِ.[۱۴]در ديده مردم پارسا ، زشت ترين خوى زمامداران اين است كه بخواهند مردم ، آنان را دوستدار بزرگ منشى شمارند وكارهايشان را به حساب كبر و خودخواهى بگذارند ، و خوش ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من دوستدار ستودنم و خواهان ستايش شنودن. سپاس خداى را كه چنين نيستم ، و اگر ستايش خواه بودم ، آن را به خاطر فروتنى در پيشگاه خدا وا مى گذاردم....
پس به زبانى كه باگردنكشان سخن مى گويند ، با من سخن مگوييد ، و چنان كه از حاكمان تندخو ، كناره مى جويند ، از من كناره مجوييد ، و براى من ، ظاهرسازى و خودنمايى نكنيد ، و بر من گمان مبريد كه اگر حرف حقّى بگوييد ، پذيرفتنش بر من سنگين و دشوار است ، و خيال نكنيد كه من مى خواهم كه بزرگم شماريد ؛ چه ، آن كسى كه شنيدن سخن حق و يا نماياندن عدل بر او سنگين آيد ، اجراى حق و عدل ، بر وى سنگين تر مى نمايد.
و سرانجام ، از سخنان خود چنين نتيجه مى گيرد كه :
فَلا تَكُفّوا عَنّي مَقالَةً بِحَقٍّ أو مَشورَةً بِعَدلٍ ، فَإِنّي لَستُ فى نَفسي بِفَوقِ أن اُخطِئَ و لا آمَنُ ذلِكَ مِن فِعلي إلّا أن يَكفِيَ اللّهُ مِن نَفسي ما هُوَ أملَكُ بِهِ مِنّي.[۱۵]پس از گفتن حق يا رايزنى در عدالت ، خوددارى نكنيد كه من ، نه برتر از آنم كه خطا كنم ، و نه در كار خويش از خطا ايمنم ، مگر آن كه خداوند ، مرا كفايت كند كه از من بر آن تواناتر است.
امام على(ع) در اين كلام ، تصريح مى كند كه اگر كفايت خدايى و عصمت الهى نبود ، خطاكردن وى نيز ممكن مى نمود ، و با اين كه از مصونيت الهى برخوردار است ، از مردم مى خواهد كه شخصيت سياسى و معنوى اش مانع از انتقادكردن آنان نباشد و تأكيد مى كند كه اگر در حكومت او كارى را نادرستْ تشخيص دادند ، حتماً به او تذكّر دهند.
به سخن ديگر ، امام در پاسخ به آن ستايشگر ، از يك سو ، عادت زشت ثناگويى و مدّاحى امرا و رجال سياسى را در جامعه اسلامى ، قاطعانه محكوم مى كند ، و از سوى ديگر ، مى خواهد روح انتقادكردن و ژرفنگرى در اعمال مسئولان نظام اسلامى را در مردم پرورش دهد ، حتى اگر در بالاترين سطح نظام ، يعنى امام معصوم باشد ، و در عمل نيز پذيرش انتقادسازنده را در مديريت عالى جامعه اسلامى رايج گرداند.
-
برخورد امام على(ع) با انتقادهاى ويرانگر
نكته اى كه در پايان اين بحثْ بايد بدان توجه كرد ، برخورد هوشمندانه امام با انواع انتقادهاست. ملاحظه سيره وى در برخورد با انتقادها و اعتراضات سه جريان عمده سياسى مخالف خود «ناكثين ، قاسطين و مارقين» ، نشان مى دهد كه اگر او به صورت رسمى و عملى از مردم مى خواهد تا انتقاد خود را با صراحتْ بيان كنند ، ليكن به افراد قدرت طلب و كينه توز و توطئه گر ، اجازه نمى دهد براى رسيدن به مقاصد سياسى و به بهانه نقد و انتقاد ، هر آنچه مى خواهند ، بگويند و بنويسند.[۱۶]
-
حق گرايى ، نه شخصيت گرايى
انسان ها هر اندازه در مسير حقْ اوج بگيرند ، امكان كژروى در آنان ، منتفى نيست. از اين رو ، شايسته است تا مردمان در پيروى از شخصيت ها به اين نكته توجّه كنند و هرگز انسان ها را «مطلق» ندانند. توجّه به اين نكته و ديگر آموزه هاى بيدارگر امام على(ع) در اين باره را بايد اساسى ترين رهنمودهاى آن بزرگوار در تصحيح فرهنگ عمومى تلقّى كرد. روشن است كه در جريان هاى اجتماعى و سياسى ، بيشترين انحراف هاى سياسى و اجتماعى ، ناشى از مطلق گرايى درباره چهره ها و شخصيت گرايى در موضعگيرى هاست.
امام على(ع) به مردم هشدار مى داد كه شخصيت ها هر چند بزرگ و ارجمند و محبوب و معتمَد باشند ، نمى توانند معيار حق و باطل قرار گيرند. امام مى كوشيد جامعه را به لحاظ آگاهى و شناخت موضع ها و معيارها و آگاهى هاى فرهنگى ، به سطحى برساند كه شخصيت ها و مواضع آنان را ـ هر اندازه بزرگ باشند ـ ، با حق بسنجند ، نه حق را با شخصيت ها ؛ حق را معيار شناخت شخصيت بدانند ، نه شخصيت را معيار شناخت حق.
سه ـ سياست هاى اقتصادى
مردمانى كه عليه سياست هاى عثمان قيام كردند ، از جمله دلايل قيام خود را نابسامانى هاىِ اقتصادى ، گشاده دستى هاى خليفه ، بذل و بخشش هاى بى رويه ، بى توجّهى به معيشت مردم ، و ناهنجارى در اموال عمومى برمى شمردند.
در چنين فضايى ، امام على(ع) از يك سو بر توليد تأكيد مى ورزد ، و از سوىِ ديگر ، تنظيم بازار را در اولويت قرار مى دهد ، و در نهايت ، در تقسيم بيت المال ، نهايت دقّت را معمول داشته ، هرگونه تبعيض را در آن ، رد مى كند و شايد اين ، دشوارترين موضع امام بوده است. اصول سياست هاى علوى در اقتصاد را مى توان در عناوين ذيل برشمرد :
-
ترويج فرهنگ كار
در آموزه هاى علوى ، توجّه به تلاش و كار ، جايگاه بلندى دارد. از ديدگاه على(ع) ، فقر اقتصادى ، معلول پيوند فرهنگ كسالت ، بى تحرّكى ، تنبلى و ناتوانى است. جامعه سرشار از نشاط و آكنده از تحرّك ، كه فرهنگ كار بر آن حاكم باشد ، به بيمارى فقر ـ كه زمينه بسيارى از بيمارى هاى مادّى و معنوى ، و فردى و اجتماعى است ـ ، مبتلا نخواهد شد. از اين رو ، امام بر لزوم كار و تلاش ، بسى تأكيد مى كند و كار را عبادت تلقّى كرده ، تلاش در جهت سامانبخشى زندگى را گام زدن در راه خدا مى داند.
-
توسعه كشاورزى
زمين ، منبع «حيات» است. از نگاه امام على(ع) ، مردمانى كه زمين و آب دارند و فقر بر آنها سايه افكنده است ، از رحمت الهى به دور ، و از عنايت خداوند ، جدا هستند. على(ع) ، بر احياىِ زمين ، تأكيد مى ورزيد و براى فقرزدايى از جامعه ، به توسعه كشاورزى توصيه مى كرد و مردمان را به آبادانى زمين و بهره ورى از آن ، فرا مى خوانْد ؛ و فراتر از آن ، يكى از ملاك هاى ارزشيابى حكومت ها و چندى و چونى آنها در حكومتدارى را حدّ و حدود توجّه به كشاورزى مى دانست ، و توسعه كشاورزى را از جمله وظايف اصلى كارگزاران مى دانست و فرماندهان سپاه را مأمور دفاع از حقوق كشاورزان مى كرد.
-
توسعه صنعت
به لحاظ شرايط اقليمى ، جامعه اى كه على(ع) حكومت را در آن به پا داشته بود ، زمينه «توسعه صنعتى» را نداشت. با اين همه ، حضرت ـ با توجّه به نصوصى كه از آن بزرگوار گزارش كرده اند ـ ، اهميّت زيادى براى صنعتْ قائل بود و به صنعت و حرفه ، صفت «گنج» مى داد. امام(ع) به كارگزارانش سفارش مى كرد تا از صنعتگران ، به جد حمايت كنند و از صنعتگران مى خواست كه در به وجود آوردن صنايع ، دقّت كنند و در استوارى و جودت صنايع بكوشند و هرگز «اتقان» و «احسان» كالا را فداى «سرعت» نسازند.
-
توسعه تجارت
در صدر اسلام و نيز در اقتصاد دوران حكومت امام على(ع) ، تجارت ، بيشترين نقش را داشت. از اين رو ، ايشان از يك سو بر نشاط تجارى سفارش مى كرد و از سوى ديگر ، بر لزوم حمايت از بازرگانان در ساختار حكومتى تأكيد مى ورزيد و در نهايت ، چگونگى تجارت و چه سانى حضور بازرگانان در صحنه مبادلات را تبيين مى كرد و آداب تجارت را بيان مى نمود.
-
نظارت مستقيم بر بازار
بازار ، تلاش هاى اقتصادى جامعه را عرضه مى كند. داد و ستد ، در بازار شكل مى گيرد و بازاريان ، به گونه اى مستقيم ، با مردم در پيوندند. سلامت بازار ، سلامت داد و ستد را درپى خواهد داشت و بهره ورى درست مردم از فرايند تلاش هاى اقتصادى و معيشتى را. بى گمان ، اوّلين ضرر ناهنجارى در روابط نادرست در داد و ستد بازار ، متوجّه مردم خواهد بود.
على(ع) به لحاظ اهميّت بازار و نقش آفرينى شگرف آن در اقتصاد و معيشت مردم ، به گونه اى مستقيم ، بر بازار و چگونگى داد و ستد در آن ، نظارت مى كرد. آن بزرگوار ، هر روز صبح به بازارهاى كوفه مى رفت و به تعبير راوى ، چونان «معلّم كودكان» ، بازاريان را به تقوا و دورى از كم فروشى ، دروغ ، خيانت و ظلم ، سفارش مى كرد. متونى كه اين نظارت مستقيم را گزارش كرده اند ، بسى خواندنى و درس آموز است. امام ، درميان مسلمانان فرياد برمى آورد كه در معامله «غِش» نكنند ، احتكار روا ندارند ، انصاف را پيشه سازند و كالا را بدان گونه كه هست ، عرضه كنند ، نيك نمايى نكنند ، با مراجعه كنندگان ، با خُلق و خوى انسانى برخورد كنند ، به هنگام خريد كالا ، فروشنده را كم ارزش نسازند ، و چون آهنگ فروش چيزى داشتند ، كالاى خود را چنان و چنين ، وا ننمايند و....
همه اين گفتارها و هشدارها و توصيه هاى امام به بازاريان در رعايت انصاف ، عدالت و خلق و خوى انسانى و كرامت و رادمردى ، شايان توجّه اند.
-
اخذ منصفانه ماليات
حكومت ، در نگاه امام على(ع) ، براى مردم و در جهت احقاق حقوق مردم است. چنين است كه بخشى از نيازهاى مالى حكومت را بايد مردم بپردازند ؛ همان ها كه از وجود حكومت ، بهره مى گيرند و در سايه آن ، به توليد و تجارت و... مى پردازند. وضعِ ماليات در تمام نظام ها با چنين آهنگى شكل مى گيرد ، گو اين كه چگونگى فراگيرى و وصول آن در نظام هاى مختلف ، متفاوت است. در سياست علوى ، ضمن تأكيد بر وضعِ ماليات و مسئوليت دولت در فراگيرى گرفتن آن از مردم ، نوعِ نگاه به ماليات و چرايى و چگونگى گرفتن آن از مردم ، شايان توجّه است. اعتماد به مردم ، تأكيد بر عدم مشكل آفرينى براى مردم ، توجّه دادن مردم به جايگاه ماليات و اهميّت آن و... شايان توجه است.
امام على(ع) در دستورالعملى به يكى از كارگزاران خود مى فرمايد : «هرگز در وصول ماليات ، تازيانه برنكشيد و در گرفتن آن ، مردم را در تنگنا قرار ندهيد» ؛ و كارگزار ، مى گويد كه اگر چنين شود ، بايد بدان گونه كه رفته ام ، بازگردم ، يعنى مردمْ خود ، چيزى نخواهند داد. امام مى فرمايد : «گرچه چنين شود».[۱۷]
نگريستن در آموزه هاى علوى در اين زمينه ، نشان دهنده آن است كه سازمان و مأموران ماليات ، موظف اند ضمن هوشيارى و دقّت لازم در جهت تأمين بيت المال و فراگيرى دقيق مسائل مربوط به ماليات ، بكوشند تا اعتماد مردم را جلب كنند و اخلاق اسلامى و رفتار دينى را مراعات كنند.
-
عدم تأخير در توزيع اموال عمومى
امام على(ع) ، حبس اموال عمومى را در خزانه دولت ، روا نمى دانست ومى كوشيد تا هرچه زودتر ، به دست نيازمندان برساند. سيره امام ، نشان دهنده آن است كه ايشان حتّى تأخير يك شب را نيز در اين امر برنمى تابيد. او بر اين باور بود كه آنچه براى مردم و از آنِ مردم است ، در اوّلين فرصتْ بايد در اختيار آنان قرار گيرد.
-
لزوم بهره ورى همسان مردم از اموال عمومى
تقسيم اموال عمومى ، به طور يكسان و مساوى در ميان همه مسلمانان ، از جمله سياست هاىِ حكومت على(ع) بود. اين حركت ، با آنچه در سال هاىِ پيش از او بر مردم روا شده بود ، تضاد داشت. از اين رو ، براى بهره وران و متمتّعان از حكومت و به اصطلاحْ «دانه درشت ها» ، بسى گران تمام شد. در نگاه امام ، رنگ چهره مسلمان ، تبار و نياىِ او ، و وابستگى گروهى و اجتماعى او ، در بهره ورى اش از اموال عمومى ، تفاوتى ايجاد نمى كرد. عرب و عجم ، مهاجر و انصارى ، سفيد و سياه ، و حتّى بردگان آزاد شده ، با اربابان گذشته خود ، در اين جهتْ يكسان بودند و همه ، از درآمدهاى عمومى به طور مساوى بهره مى گرفتند.
-
تأمين نيازهاى اوّليه زندگى براى همه
آهنگ كلّى سياست اقتصادى على(ع) ، مبارزه با فقر و ريشه كن ساختن آن از صحنه جامعه اسلامى است. رهنمودهاى حضرت در اين زمينه ، بسى قابل تأمّل است. او تأكيد مى كند كه گرسنگى و تنگ دستى عدّه اى ، معلول بهره ورى هاى بدون مرز عدّه اى ديگر و گشاده دستى هاى توانگران است :
ما جاعَ فَقيرٌ إلّا بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌ.[۱۸]تنگ دستى گرسنه نمانْد ، مگر از آن رو كه توانگرى بهره مند شد.
دولت اسلامى ، موظّف است كه از انباشته شدن بى رويّه ثروت در دست توانگران ، جلوگيرى كند و زمينه هاى تمتّع استثمارگرانه اغنيا را از بين ببرد و با تلاش مستمر و برنامه ريزى دقيق ، فرودستان را در جهت دستيابى به نيازهاى ضرورى زندگى ، يارى رساند. امّا در اين جهت ، در همان روزگار كوتاه حكومت و با آن همه درگيرى ها و توطئه ها و كارشكنى ها ، دستِ كم ، كوفه را به جايى رساند كه مى فرمود :
ما أصبَحَ بِالكوفَةِ أحَدٌ إلّا ناعِما ؛ إنَّ أدناهُم مَنزِلَةً لَيَأكُلُ مِنَ البُرِّ ولَيَجلِسُ فِى الظِّلِّ و يَشرَبُ مِن ماءِ الفُراتِ.[۱۹]اكنون در كوفه ، همگان از زندگى بهره مندند و فرودست ترينِ آنها ، نان و سايبان دارد و از آبِ فرات ، بهره مى گيرد.
سفارش هاى امام(ع) به كارگزاران در توجّه به طبقات فرودست جامعه و به اصطلاح امروزى «قشرِ كم درآمد» ، تكان دهنده است. امام ، تنگ دستى فردى نصرانى را كه روزگارى توانگران ، از توانِ او بهره گرفته اند و به هنگام پيرى و ناتوانى ، او را رها كرده اند ، بر نمى تابد[۲۰]و به تأمين زندگانى او از بيت المال ، فرمان مى دهد و حاكمان را به جستجو در زواياىِ اجتماع ، امر مى كند تا زمينگيران و مستمندان را دريابند و آنان را از چنگال فقر برَهانند.
-
ممنوعيت بخشش از اموال عمومى
حاكمان ، امين مردم اند و آنچه در اختيار دارند ، امانت است. كارگزاران دولت ، حق ندارند به مناسبت هاى مختلف و به بهانه هاىِ گونه گون ، از اموال دولتى بذل و بخشش كنند. على(ع) برخوردهايى از اين دست با اموال عمومى را ستمگرى تلقّى مى كرد :
جودُ الوُلاةِ بِفَيءِ المُسلِمينَ جَورٌ و خَترٌ.[۲۱]دست و دل بازى زمامداران در ثروت هاى عمومى ، ستم و خيانت است.
-
امتيازدادن به نزديكان ، هرگز!
گفتيم كه در نگاه امام على(ع) ، آنچه در اختيار حاكمان و كارگزاران است ، «امانت» است و حاكمان ، تنها در جهت كارگزارى و خدمتْ مى توانند از امكاناتِ دراختيار خود ، بهره گيرند. آنان ، حق ندارند تا براى كسانِ خاصّى بهره ورى ويژه اى را قائل شوند. فرزندان و نزديكان شخصيت هاى برجسته سياسى و اجتماعى در حكومت على(ع) و نزديكان و فرزندان آن بزرگوار نيز از هيچ امتياز ويژه اى برخوردار نبودند. فراتر از اين ، امام نسبت به دوستان و نزديكان خود ، حسّاسيت بيشترى داشت و بر آنها در استفاده از اموال عمومى ، بيشتر سخت مى گرفت تا ديگران را درس عبرت باشد.
-
صرفه جويى در اموال عمومى
بر پايه آنچه گذشت ، سياست امام در مصرف اموال عمومى و چگونگى بهره گيرى كارگزاران از آن و چه سانى هزينه كردن بيت المال ، فوق العاده جالب و آموزنده است. امام براى اين كه كارگزاران را به نهايت صرفه جويى از درآمدهاى عمومى توجّه دهد و آنان را به جلوگيرى از اسراف وا دارد ، در بخش نامه اى از آنان خواست تا حتى در نوشتن نامه به او صرفه جويى كنند و چنين تأكيد كرد :
أدِقّوا أقلامَكُم ، و قارِبوا بَينَ سُطورِكُم ، وَاحذِفوا عَنّي فُضولَكُم وَاقصِدوا قَصدَ المَعاني وإيّاكُم وَالإكثارَ ، فَإِنَّ أموالَ المُسلِمينَ لا تَحتَمِلُ الإضرارَ.[۲۲]قلم هايتان را تيز كنيد و سطرها را به هم نزديك سازيد. [ در نگارش] براى من ، زيادى ها را حذف كنيد و به معنا بنگريد ، و بپرهيزيد از زياده نويسى ؛ چرا كه بيت المال مسلمانان ، زيان را بر نمى تابد.
روشن است كه كارگزارْ چون اين همه دقّت را در نگارش نامه اى بشنود ، ديگر از اموال عمومى ، سفره هاى آن چنانى نمى آرايد ، بر مَركب هاى آن چنانى سوار نمى شود و در جهت آسايش هرچه بيشتر خويش نمى كوشد.
صرفه جويى شخصى امام در مصرف بيت المال نيز بسى شگفت انگيز است. او حاضر نبود حتى براى پاسخگويى به كسانى كه براى كار شخصى در شب به او مراجعه مى كردند ، از نور چراغى كه به درآمدهاى عمومى تعلّق داشت ، استفاده كند. داستان تأمّل برانگيز و عبرت آموز طلحه و زبير كه در هنگام رسيدگى حضرت به امور بيت المال ، براى بازگويى مسائل شخصى خدمت على(ع) رسيدند و ايشان ، چراغ بيت المال را خاموش كرد و فرمود تا از خانه اش چراغى ديگر بياورند وحاضر نشد حتى دقايقى از پرتو نور چراغى كه از درآمدهاى عمومى بود ، براى مسائل شخصى بهره گيرد ، در همين راستاست.[۲۳]
چهار ـ سياست هاى اجتماعى
در مسائل اجتماعى نيز حكومت على(ع) پايه ها ، شيوه ها و مواضع اصولى و استوارى دارد. متونى كه ابعاد سياست هاى اجتماعى ايشان را گزارش مى كند ، شايان توجّه و تأمّل است. بر پايه آن متون ، اصول سياست هاى اجتماعى امام را چنين مى توان گزارش كرد :
-
عدالت اجتماعى
عدالت ، محورى ترين ، استوارترين ، بنيادى ترين و شامل ترين مسئله سياست و حكومت علوى است. نام مقدس امام على(ع) ، آن چنان با عدالت در آميخته كه على ، عدالت را تداعى مى كند و عدالت ، على را. عدالت ، آميزه هماره زندگى على(ع) بود و او در راه اجراى عدالت و گسترش قسط ، شهد شهادت نوشيد.
تأكيد بر اين نكته ، از آن روست كه بگوييم و تأكيد كنيم كه حكومتى مى تواند ادّعا كند از حكومت على(ع) الگو گرفته و سنّت شناسانه بر سيره آن بزرگوارْ اقتدا مى كند كه سردمداران آن ، به عدالتْ بيش از هر چيز ، اهميّت دهند و براى گسترش عدل و توسعه قسط و همه گير ساختن داد ، از هيچ كوششى دريغ نورزند ؛ نه در بيان و كلام ـ كه امروز سرفصل شعار بسيارى از مدّعيان است ـ ؛ بلكه در عمل ، كردار و تعامل با مردم و در تمام لايه هاى اجتماع ، كه همچون كيميا ناياب است. حكومتى مى تواند مدّعى عدالت گسترى باشد كه عدالت را با تأويل و توجيه ، به مسلخ نبرد و عدالت را به پاى مصلحت ، قربانى نكند.
در نظام علوى و در آموزه هاى آن «عدالت مجسّم»، هيچ مصلحتى بالاتر از مصلحت اقامه عدل نيست. حكومتى مى تواند مقتداى خود را على(ع) معرّفى كند و رهرو على(ع) باشد كه با مقدّم داشتن عدالت بر مصلحت و پاى فشردن بر اجراى عدالت ، على رغم جوسازى ها و غوغاسالارى ها ، آهنگ حكومت جاودانه بر دل ها را داشته باشد ، نه با ترجيح مصالح بى بنياد ، قصد حاكميت زودگذر بر «تن»ها را.
-
پاسدارى از حقوق مردم
عوامل روانى حمايت مردم از حكومت ها ، به تعداد نيازهاى گوناگون معنوى آنان است. يكى از مهم ترين عوامل حمايت هاى مردمى ، پاس داشتن حقوق مردم توسط حكومت است.
يكى از چيزهايى كه رضايت عمومْ بدان بستگى دارد ، اين است كه : حكومت ، با چه ديده اى به توده مردم و به خودش نگاه مى كند؟ با اين چشم كه آنها برده و مملوك اند ، و او خود ، مالك و صاحب اختيار است؟ ويا با اين چشم كه آنها صاحب حقّ اند و او خود ، تنها وكيل و امين و نماينده است؟ در صورت اوّل ، هر خدمتى انجام دهد ، از نوع تيمارى است كه مالك يك حيوان ، براى حيوان خويش انجام مى دهد ، و در صورت دوم ، از نوع خدمتى است كه يك امين صالحْ انجام مى دهد. اعتراف حكومت به حقوق واقعى مردم و احتراز از هر نوع عملى كه مشعر بر نفى حاكميت آنها باشد ، از شرايط اوّليه جلب رضا و اطمينان آنان است.[۲۴]
استاد شهيد مطهرى رحمه الله در تحليلى عالمانه ، يكى از علل عمده گرايش به مادّيگرى را در قرون جديد ، اين انديشه خطرناك و گم راه كننده مى داند كه مسئوليت در برابر خدا ، مستلزم عدم مسئوليت در برابر خلق است ، و «حق اللّه » ، جانشين «حق النّاس» است ، و حقّ حاكميت ملّى ، مساوى است با بى خدايى :
در قرون جديد ، چنان كه مى دانيم ، نهضتى بر ضدّ مذهب در اروپا برپا شد و كم و بيش ، دامنه اش به بيرون دنياى مسيحيت ، كشيده شد. گرايش اين نهضت ، به طرف مادّيگرى بود. وقتى كه علل و ريشه هاى اين امر را جستجو مى كنيم ، مى بينيم يكى از آنها ، نارسايى مفاهيم كليسايى ، از نظر حقوق سياسى است. ارباب كليسا و همچنين برخى فيلسوفان اروپايى ، نوعى پيوند تصنّعى ميان اعتقاد به خدا از يك طرف ، و سلب حقوق سياسى و تثبيت حكومت هاى استبدادى ، از طرف ديگر ، برقرار كردند. طبعاً نوعى ارتباط مثبت ميان دموكراسى و حكومت مردم بر مردم و بى خدايى فرض شد. چنين فرض شد كه يا بايد خدا را بپذيريم و حقّ حكومت را از طرف او تفويض شده به افراد معيّنى كه هيچ نوعى امتياز روشنى ندارند ، تلقّى كنيم ، و يا خدا را نفى كنيم تا بتوانيم خود را ذى حق بدانيم.
از نظر روانشناسى مذهبى ، يكى از موجبات عقبگرد مذهبى ، اين است كه اولياى مذهب ، ميان مذهب و يك نياز طبيعى ، تضاد برقرار كنند ؛ مخصوصاً هنگامى كه آن نياز ، در سطح افكار عمومى ظاهر شود. درست در مرحله اى كه استبدادها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم ، تشنه اين انديشه بودند كه حقّ حاكميت ، از آنِ مردم است ، توسط كليسا يا طرفداران كليسا و يا با اتّكا به افكار كليسا ، اين فكر عرضه شد كه مردم ، در زمينه حكومت ، فقط تكليف و وظيفه دارند ، نه حق. همين كافى بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضد كليسا ، بلكه بر ضد دين و خدا به طور كلّى برانگيزد.
اين طرز تفكّر ، هم در غرب و هم در شرق ، ريشه اى بسيار قديمى دارد...[۲۵].
براساس اين تفكّر خطرناك ، مردم هيچ گونه حقّى بر امام و رهبر ندارند و ولايت و رهبرى دينى ، مساوى است با سلب حقوق سياسى و اجتماعى مردم ، و در يك جمله ، رهبرْ مخدوم است و مردم ، همگى خادم! بديهى است حكومتى كه بر مبناى اين فلسفه حركت كند ، فاقد پشتوانه مردمى است و رهبرى كه درباره حقوق مردم ، داراى چنين اعتقادى باشد ، از رضايت و حمايت مردمْ برخوردار نخواهد بود.
حقوق متقابل مردم و رهبرى
از نگاه على(ع) ، نه تنها حقّ رهبر سياسى جامعه در چارچوب اين آيين ، منافاتى با حقوق مردم ندارد ، بلكه حقّ رهبر سياسى ، در گرو اداى حقوق آنان از سوى رهبر است و مردم ، در صورتى موظّف به اطاعت و حمايت از رهبر هستند كه حقوق آنان در نظام تحت فرمان او رعايت شود.
امام على(ع) در اين زمينه ، چنين فرموده است :
أمّا بَعدُ ، فَقَد جَعَلَ اللّهُ سُبحانَهُ لي عَلَيكُم حَقّاً بِوِلايَةِ أمرِكُم ، ولَكُم عَلَيَّ مِنَ الحَقِّ مِثلُ الَّذي لي عَلَيكُم ، فَالحَقُّ أوسَعُ الأَشياءِ في التَّواصُفِ وأضيَقُها في التَّناصُفِ ، لايَجري لِأَحَدٍ إلّا جَرى عَلَيهِ ، و لايَجري عَلَيهِ إلّا جَرى لَهُ.[۲۶]بعد از حمد و ستايش خدا ؛ همانا خداوندِ سبحان ، با سرپرستى و ولايت در كارهايتان ، حقى براى من بر عهده شما گذاشته است و در مقابل ، براى شما نيز همانند آن ، حقّى برگردن من نهاده است. پس حق در مقام توصيف ، از همه چيزها فراخ تر ، و در مقام انصاف در عملْ تنگ و باريك تر است. حق به سود كسى نيست ، مگر آن كه به زيان او نيز هست ، و بر زيان كسى نيست ، مگر اين كه به سود او نيز خواهد بود.
آن حضرت ، در سخنى ديگر ، حقوق متقابل مردم و رهبرى را چنين بيان مى كند :
حَقٌّ عَلَى الإمامِ أن يَحكُمَ بِما أنزَلَ اللّهُ و أن يُؤَدِّىَ الأَمانَةَ ، فَإِذا فَعَلَ فَحَقٌّ عَلَى الناسِ أن يَسمَعوا لَهُ وأن يُطيعوا ، وأن يُجيبوا إذا دُعوا.[۲۷]بر امام لازم است كه طبق آنچه خداوند مقرّر كرده است ، حكومت كند و امانتى را كه خداوند به او سپرده ، ادا نمايد. هرگاه چنين كرد ، بر مردم واجب است كه سخنش را بپذيرند و فرمانش را اطاعت كنند و هنگامى كه فراخوانده مى شوند ، اجابت نمايند.
در اين سخن ، نه تنها حقّ رهبر در گرو اداى حقوق مردم گذاشته شده است ؛ بلكه حقّ امامت و ولايت و رهبرى نيز به عنوان حقّ امانتدارى ، مطرح گرديده است.
در گذرگاه تاريخ ، پاسدارى از حقوق مردم ، غالباً از مرز شعار فراتر نرفته ؛ بلكه در طول تاريخ ، اين شعار ، هماره ابزارى شده است براى تجاوز به حقوق انسان ها و زدودن حق مدارى ها.
در درازناى تاريخ اسلام ، پس از دوران پيامبر خدا ، روزگار على(ع) ، استثنايى بود براى استقرار عدالت اجتماعى و بسط قسط و احقاق حقوق مردم كه متأسفانه ، مردم در كشاكش غوغاسالارى هاى فتنه جويان ، فرصت بهره ورى از اين موقعيت را از دست دادند و به واقع ، بر حكومت او ستم روا داشتند. به فرموده على(ع) :
إن كانَتِ الرَّعايا قَبلي لَتَشكو حَيفَ رُعاتِها وإنَّني اليَومَ لَأَشكو حَيفَ رَعِيَّتي.[۲۸]اگر در گذشته ، مردم از ستم واليان شكوه مى كردند ، من امروز از ستم مردمان خود ، شكوه دارم.
چنين شد كه على(ع) ، با دلى آكنده از غم ، به ديدار معبود شتافت. عدالت نيز با رفتن او دامن برچيد و بار ديگر ، حكومت ها بودند و مظلوميت فرودستان و تجاوز به حقوق انسان ها!
و اينك بر ماست كه از آنچه گذشته ، پند بگيريم و با عبرت آموزى از آنچه در آن روزگاران اتّفاق افتاد ، زمينه را براى استقرار عدالت اجتماعى آماده سازيم.
-
توسعه آزادى هاى مشروع و سازنده
آزادى ، نخستين گام در راه تحقّق عدالت و گسترش احترام به حقوق مردم است ؛ امّا آزادى سازنده ، نه ويرانگر ؛ آزادى از بندهاى درونى و برونى و به تعبير قرآن كريم ، رهايى از «إصْر» :
«وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَـلَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ.[۲۹]و از [ دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است ، بر مى دارد» .
رسولان الهى ، مبشّران آزادى بودند و داعيه داران آزادگى. على(ع) ، فلسفه بعثت را رهاسازى انسان از كمند بندگان و رساندن آنان به اوج عزّت ، و عبادت الهى دانسته است :
إنَّ اللّهَ ـ تَبارَكَ و تعالى ـ بَعَثَ مُحَمّداً صلى الله عليه و آله لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ... و مِن وِلايَةِ عِبادِهِ إلى وِلايَتِهِ.[۳۰]خداوند ـ تبارك و تعالى ـ محمد صلى الله عليه و آله را بر انگيخت تا بندگانش را از بندگى بندگان ، به سوى بندگى خود ، بيرون بَرَد... و آنان را از ولايت بندگان ، به سوى بندگى خود بكشاند.
براساس آموزه هاى مكتب علوى ، همه انسان ها آزادند و هرگز نبايد در كمند برده دارى و برده آفرينى ديگران ، قرار گيرند. روشن است كه آنچه انسان را به بردگى ابرقدرت ها مى افكند و او را در كمند بندگى ديگران وا مى نهد ، اسارت درونى او در كمند هواها و هوس هاست. آن كه از درون آزاد شده و كمند هوس را بريده و بندگى خداوند را پذيرفته است و شأن خود را فراتر از آن يافته كه در چنبر اطاعت كسى چون خودش قرار گيرد ، هرگز استقلالش را وا نمى نهد و بردگى را نمى پذيرد. تنها چنين كسى شايستگى آزادى را دارد. به گفته امام على(ع) :
مَن قامَ بِشَرائِطِ العُبودِيَّةِ أهلٌ لِلعِتقِ.[۳۱]آن كه به شرايط بندگى [ خدا] قيام كند ، شايسته آزادى است.
شرايط عبوديت ، گردن نهادن به بندگى خداوند و پذيرفتن قوانين الهى است كه هيچ فرايندى جز استقلال ، آزادى و حريّت واقعى نخواهد داشت و سر باز زدن از آن ، بازگشت به «رقّيت» و «بردگى» است ، گرچه با ظاهرى آزادى نما.
-
مردمدارى
مردمدارى ، ارج نهادن به مردم ، و توجّه به عموم آنان ، از جلوه هاى والاى سياست هاى اجتماعى حكومت علوى است. در نگاه على(ع) ، تعامل مردم ، بايد از سرِ مهر و شفقت باشد و حاكمان ، بايد به مردم ، ديدگاه هاى آنها و آرمان هايشان ارج بگزارند. سياست مداران ، در حكومت ها غالباً مى كوشند تا «ملأ» و قدرت مآب ها و به ديگر سخن ، خواصّ عرصه سياست را راضى نگه دارند ، گرچه به بهاى نارضايتى مردم.
امام على(ع) ، در جهت عكس اين سياست فرموده است :
فَإِنَّ سُخطَ العامَّةِ يُجحِفُ بِرِضَى الخاصَّةِ وإنّ سُخطَ الخاصَّةِ ، يُغتَفَرُ مَعَ رِضَى العامَّةِ.[۳۲]به درستى كه خشم عمومى ، به خشنودى خواص ، زيان رساند ، و خشم خواص ، با رضايت عمومى قابل گذشت است.
امام على(ع) ، به كارگزاران سفارش مى كرد كه با مردم ، مهربان باشند و با آنها ارتباط مستقيم داشته باشند ؛ شخصاً با آنها ديدار كنند و از مشكلاتشان ، آگاه شوند. امام مى فرمايد : مردم ، غالباً رنج كشيده اند ، درد ديده اند و بر آنها ستم روا شده است. بدين جهت ، اگر فرصتى براى واگويى دردها و رنج ها پيدا كنند ، شايد به درشتى سخن بگويند. لذا به كارگزاران خويش سفارش مى كند تا لحن درشت و گاه كَج خُلقى ها و تلخى ها و برخوردهاى ناصواب مردم را تحمّل كنند ، هرگز در برخورد با آنان ، خشم نگيرند ، با چهره اى خندان و كلامى مهربان با مردم برخورد كنند ، و اگر بر لغزش هايى از مردمانْ آگاه شدند كه در پنهان و به دور از ديده مردمْ انجام داده اند ، در مورد آنها تفحّص نكنند.
امام على(ع) مى كوشيد كه پيوند مردم با حكومت ، روشن ، شفّاف و به دور از ابهام باشد. از اين رو ، به كارگزاران سفارش مى كرد تا با تلاش و صداقت ، زمينه هاىِ سوءظن مردم به حكومت را بزدايند ، و اگر غوغاسالارانى با جوسازى ، كارگزاران را به تجاوز به حقوق مردمْ متّهم كردند ، سعى كنند كه با برخورد روياروى و صادقانه و توضيح و تشريح هاى شفّاف ، دلايل اقدامات خود را روشن كنند و هرگز در ذهن مردمان ، درباره حكومت ، ابهامى باقى نگذارند ، و اين همه ، نشانِ ارج و عظمت مردم است در ديدگاه على(ع).
-
حمايت از ستم ديدگان
امام على(ع) ، ستاندن داد مظلوم از ظالم را «پيمان الهى» مى داند. پس بر يارى مظلوم ، تأكيد مى كند و بر ستيز با ظالم ، پاى مى فشارد. يارى رسانى مظلومان و ستيزندگى با ظالمان ، از جمله آخرين وصيّت هاى او به امام حسن و امام حسين عليهما السلام و تمام كسانى است كه در گذرگاه زمان ، وصيّت امام را مى شنوند.
على(ع) ، از هر فرصتى براى گسترش فرهنگ ستم ستيزى و حمايت از ستمديدگان ، بهره مى گرفت و از مردم ، براى اصلاح اجتماع و پيوندهاى اجتماعى و روابط اجتماعى ، يارى مى خواست و مى فرمود :
أيُّهَا النّاسُ! أعينوني عَلى أنفُسِكُم وايمُ اللّهِ لِأُنصِفَنَّ المَظلومَ مِن ظالِمِهِ ، و لَأَقودَنَّ الظّالِمَ بِخِزامَتِهِ.[۳۳]به خدا سوگند ، كه دادِ ستمديده را از آن كه بر او ستم شده بستانم و مهار ستمكار را بگيرم.
داستان هاى حمايت عملى آن اسوه عدالت از ستمديدگان ، بسيار خواندنى ، و براى داعيه داران پيروى از آن بزرگوار ، بسى آموزنده است.
-
تأسيس «بيت القصص (صندوق شكايات)»
پيشواىِ ستم ستيزان كه مى كوشيد كه به هر گونه ممكن ، ستمديده يارى شود و داد او ستانده شود ، بى گمان ، از هيچ كوششى در اين راه براى دريافت پژواك نداى مظلوم ، دريغ نمى كرد.
مظلومان چگونه بايد نداىِ خود را به حاكمان برسانند؟ روشن است كه گاهى فرودستان ، ياراى نزديك شدن به دستگاه حاكمى را ندارند ، تا چه رسد به طرح سخن و گزارش و شِكوه و... و چه بسيار كه ناله مظلومْ چون انعكاس يافته ، نتيجه عكس داده است و مسئولى كه بايد مؤاخذه شود ، ارتقا يافته و شاكىِ شكوه كننده از خود شده است. حضرت على(ع) براى اين كه اين دشوارى را چاره كند و در حدّ ممكن ، مشكل عدم طرح مستقيم مظلوميت ها و دادخواهى ها حل شود ، جايگاهى به نام «بيت القصص» تأسيس كرده بود تا مردمان ، مظلومان و هر آن كه مسئله اى دارد و از طرح روياروى آن ناتوان است ، دادخواهى خود را بنويسد و بدان جا بيفكند تا على(ع) از آن مطّلع شود. امام ، خود در ميان مردمان ندا در داد كه هر كس را نيازى است و نمى خواهد واگويى اش را كسى بداند تا از شناخته شدن ، مصون بماند ، خواستِ خود را در نوشتارى بنويسد و در «بيت القصص (صندوق شكايات)» بيفكند. گويا اين كار در تاريخ ، اوّلين گام در جهت مرتبط ساختن مردم با هيئت حاكم است.
-
تلاش براى همدلى و وحدت جامعه
پيشوا ، نقطه اتصال جريان هاىِ موجود در جامعه است ورهبرى ، محور تلاش ها ، حركت ها و نشاط ها. وجود انديشه ها ، گرايش ها و جريان هاى مختلف در جامعه ، امرى طبيعى است و تصوّر وحدت در انديشه ها و آرمان ها ، در همه قشرهاى جامعه و همه لايه هاى اجتماع ، تصوّرى بس نادرست و غير واقعى است. از اين رو ، جريان ها ، گروه ها و دارندگان انديشه هاى مختلف ، براى رهانيدن جامعه از تفرقه ، بايد راه هاى وحدت آفرينى را بجويند و در ضمن تأكيد بر تكثّر انديشه ، همسويى در آرمان هاى والا را از دست ندهند. رهبرى ، بزرگ ترين نقش را در اين زمينه بازى مى كند. على(ع) ، بر لزوم اتّحاد و همدلى در جامعه ، بسى تأكيد كرده است.
آن بزرگوار ، اتّحاد را ضامن بقاى حكومت ها ، و اختلاف را عامل سقوط دولت ها مى داند و از اين رو ، بسيار بر آن ، تأكيد مى ورزد. بخش هايى از «خطبه قاصعه» ، از جمله موارد درس آموز و تنبّه آفرين آموزه هاى حكومت علوى است. در شناخت ريشه هاى اختلاف ها و چگونگى دست يافتن به وحدت و همدلى ، او خود نيز در اين جهت ، بيشترين تلاش را مى كرد و از حقوق مسلّم خود ، چشم مى پوشيد تا جامعه در آتش اختلاف نسوزد و مى فرمود :
لَيسَ رَجُلٌ ـ فَاعلَم ـ أحرَصَ عَلى جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و أُلفَتِها مِنّي.[۳۴]هيچ كس بر اجتماع (و الفت) امّت محمّد ، از من حريص تر نيست.
امام تا بدان جا بر وحدت كلمه تأكيد مى ورزيد و همدلى و تشنّج زدايى را ضرورى مى دانست كه دستگاه قضايى خود را موظّف كرده بود كه اگر اجراى حكمى رشته هاى الفت جامعه را به هم مى ريزد ، از اجراى آن ، چشم بپوشد و از اختلاف انگيزى جلوگيرى كند. امام ، بارها هشدار داده بود كه اگر مؤمنان ، متفرّق شوند و وحدت و تشكّل را از دست بدهند ، چيرگى باطل بر آنها قطعى است.
پنج ـ سياست هاى قضايى
داورى ، ركن اساسى نظام هاست. داورى هاىِ درست و قانونمند ، در حراست از سلامت جامعه و استوارى پايه هاى اجتماع ، بيشترين نقش را بازى مى كند. آموزه هاى حكومت على(ع) ، نشان دهنده آن است كه حضرت ، توجّه و عنايتى ويژه به داورى و دستگاه قضايى داشته است. متونى كه چگونگى داورى هاى على(ع) و توجه او به داورى و سفارش و تأكيد امام(ع) را در اين زمينه گزارش كرده ، بسى فراوان و تأمّل برانگيز است. آنچه در اين مجموعه آمده نيز مى تواند براى قاضيان و نيز متصديان امر قضا ، بسى روشنگر باشد.
اصول سياست هاى امام على(ع) را در داورى ، بدين گونه مى توان گزارش كرد :
-
گزينش بهترين ها براى تصدّى داورى
بى گمان قاضى ، عنصر اصلى داورى و نقش آفرين تشكيلات قضايى است و نقش بسزايى در احقاق حقوق مردم و مبارزه با ستمگرى ها و ناهنجارى ها دارد. قاضى در كار داورى ، هر اندازه استوارگام تر ، و به لحاظ اخلاقى ، هر قدر پاك تر و سالم تر ، و به لحاظ عملى ، هر اندازه قوى تر و انعطاف ناپذيرتر باشد ، كارآيى داورى و قضاوت او بسامان تر و استوارتر خواهد بود. از اين رو ، على(ع) به مالك توصيه مى كند تا براى داورى ، بهترين كسان را برگزيند ؛ كسانى كه نه مردمان را در تنگنا افكنند و نه در داورى ، سرِ لجاج داشته باشند ، و نه با اندك چيزى بلغزند ؛ كسانى كه هوشمند و ژرفنگر باشند و در شبهه ها گرفتار نيايند ؛ صبور باشند و شكيبا كه معركه ها و جوآفرينى ها دگرگونشان نكند.
-
تأمين نيازهاى اقتصادى قضات
واقعِ زندگى و نيازمندى هاىِ آن ، نه فراموش كردنى است و نه مى توان از سرِ سهل انگارى ، از كنار آن گذشت. اگر كسانى زاهد باشند و دنيا گريز ، بايد دانست كه چون زندگى را رقم زنند و داراى مسئوليت اداره زندگانى باشند ، با مجموعه اى در داخل زندگى روياروى اند. نيازمندى هاى معقول زن و فرزند ، نه فراموش كردنى است و نه شايسته است كه فراموش شود. امام على(ع) با توجّه به اين نكته است كه به مالك اشتر سفارش مى كند تا براى داورى ، بهترين ها برگزيده شوند و زندگانى اين بهترين ها ، به درستى و شايستگى تأمين شود ، تا هرگز داور در داورى ، به دست مردمان ديده ندوزد و براى دستيابى به دنيا ، در جهت رفع نيازمندى هايش به فساد كشيده نشود و فرد و دستگاهى كه ضامن سلامت جامعه و ستُردن فساد از جامعه است ، خود به فسادْ دچار نگردد.
-
امنيت شغلى قضات
قاضى حكم مى كند و روشن است كه با حكم قاطعش ، عدّه اى را مى رنجاند. بسيار كم اند كسانى كه چون حكم عليه آنها صادر شد ، به مقتضاىِ حكمْ گردن نهند و در درون خود ، دغدغه اى نداشته باشند. نيز روشن است كه هماره متخلّفان و قانون شكنان ، طبقات فرودست جامعه نيستند و درگيرى و جدال ها ، هميشه در لايه هاى زيرين اجتماعْ شكل نمى گيرد ؛ بلكه توان گفت كه فرادستان ، هم بيشترين قانون شكنى را دارند و هم جدال ها و درگيرى ها بيشتر در ميان آنان شكل مى گيرد و آنان اند كه اهل نفوذند و در گردونه سياست و كشاكش جريان ها قرار دارند. اگر قاضى در داورى درباره اينان احساس آرامش نكند و دستگاه حكومت و داورى را پشتوانه خود نداند ، ممكن است به هنگام صدور حكم ، دستش بلرزد و در احقاق حق ، كوتاه بيايد.
در نظام علوى ، قاضيان واجد شرايط ، از جايگاهى بس بلند برخوردارند. امام على(ع) در دستورالعمل بس ارجمندش به مالك ، پس از آن كه به او سفارش مى كند براى داورى ، برترين ها را برگزيند ، سفارش مى كند كه قاضيان را در پيش خود و نظام ، در مكانتى قرار دهد كه هرگز ، حتى نزديكانش سعايت عليه آنان را در پيش او در سر نپرورانند. شايان تأمّل است كه او پس از آن ، به شرآفرينى بدنهادان توجّه مى دهد ، تا نشان دهد كه هواپرستان ، چه بسا در چنگ اندازى به دنيا عليه قاضيان ، از نزديكى به او سوء استفاده كنند و از چنگ عدالت ، به در روند.
-
رعايت آداب قضا
قاضى در مسندى بس ارجمند نشسته است و احقاق حق و داورى استوار ، وظيفه اوست. قاضى ، يك سوى دعوا نيست و سخنش «فصل الخطاب» دعواهاست. او بايد آداب داورى را به دقّت مراعات كند. آموزه هاى امام على(ع) در اين زمينه ، بسى تنبّه آور است.
آن بزرگوار ، به قاضيان هشدار مى دهد كه هرگز بين مراجعه كنندگان ، تفاوت قائل نشوند ؛ به طرفين مخاصمه ، به ديده ترديد ننگرند ؛ در مجلس داورى ، با درشتگويى و تكيه كلام هاى مقتدرانه ، مخاصمان را نيازارند ؛ به هنگام خشم ، تصميم نگيرند ؛ آزمندى را به يك سو ننهند و از سر هوس ، سخن نگويند ؛ در مجلس قضا ، شكوه و وقار را حفظ كنند و جايگاه داورى را خُرد نينگارند ؛ با مرافعه كنندگان ، از سرِ مهر ، سخن بگويند ، و همگان را يكسان بنگرند و چنان نروند كه فرودستان ، از اين كه از سرِ عدل ، به حقّ خود دست يابند ، مأيوس گردند. حضرت ، يكى از اصحاب را از منصب داورى عزل مى كند ، و چون او از چرايى عزلش سؤال مى كند ، در پاسخ وى مى فرمايد :
إنّى رَأَيتُ كَلامَكَ يَعلو عَلى كَلامِ الخَصمِ.[۳۵]من ديدم سخن تو در داورى ، بلندتر از خصم بود.
-
نظارت دقيق بر عملكرد داوران
قاضيان ، عامل سلامت جامعه اند و دستگاه قضايى ، مسئول امنيت جامعه است. صلاح جامعه ، بيشتر از هر چيز ، در گرو سلامت دستگاه قضايى است. از اين رو ، على(ع) در مقام ولايت امر مسلمانان ، خود را مسئول عملكرد دستگاه قضايى مى دانست و تنها به پند و وعظ قاضيان ، بسنده نمى كرد و به هشدار و تحذير ، اكتفا نمى كرد ؛ بلكه شخصاً بر عملكرد قاضيان ، و حتى گاه بر چگونگى احكام قضات ، نظارت مى كرد و به لحاظ نقش شگرفى كه دستگاه قضايى در سلامت جامعه و اصلاح امور داشت ، با همه مسئوليت هاى سنگين و كارهاى فراوانى كه بر عهده آن بزرگوار بود ، در فرصتى كه پيش مى آمد ، به «دكّة القضاء» مى رفت و خود داورى مى كرد ، تا الگويى درست از داورى را در پيش چشم مردم و قاضيان نهد.
-
وحدت رويّه قضايى
از جمله امورى كه امير مؤمنان در داورى بر آن تأكيد داشت ، همگونى داورى ها و به ديگر سخن ، وجود «وحدت رويه» در قضا بوده است. اگر مردمان بنگرند كه داوران در قضاياى همگون ، داورى هاى گونه گون مى كنند ، بى گمان ، اوّلين عكس العمل آن ، بى اعتمادى مردم به دستگاه قضايى و باور نداشتن به پشتوانه قانونى درست داورى هاست. امام ، تأكيد مى كند كه گونه گونى داورى ها و اختلاف در قضاوت ، زمينه هاى اجراى عدالت را مى زدايد و در جامعه ، تفرقه مى آفريند. امام توصيه مى كند كه قاضيان ، در امورى كه اختلافى است ، با هم سخن بگويند و با بحث و بررسى ، به وحدت نظر برسند ، و اگر چنين نشد ، مسئله را به رهبر ارائه دهند و بر حكم او گردن نهند ؛ يعنى مسئوليت ايجاد وحدت رويه در داورى ، به واقع ، به عهده پيشواى جامعه است.
-
تساوى همگان در برابر قانون
امام على(ع) ، بر برابرى همگان در اجراى احكامْ تأكيد مى كند. در نظام علوى ، همه مردم ، در برابر قانونْ يكسان هستند و دستگاه قضايى ، از چنان مكانت و جايگاهى استوارْ برخوردار است كه مى تواند قانون را درباره همگان اجرا كند و مردم نيز ، در تمام لايه هاى اجتماع ، حتى در سطح حاكمان ، به حكم قاضيان و دستگاه قضايى تن دهند. امام ، در آموزه هايش بر اين برابرى تأكيد مى كرد و با آن همه عظمت و جلالت و جايگاه والا در علم و عمل ، در برابر دستگاه قضايى حكومت خود ، فروتنانه مى ايستاد و به پرسش هاى قاضى منصوب خود ، پاسخ مى گفت و بدين سان ، هم اهمّيت دستگاه قضايى را نشان مى داد و هم از جايگاه داورى حراست مى كرد و هم عملاً ، پاسدارى از حقوق مردم را نشان مى داد ؛ تا مگر درسى باشد براى همگان و آيندگان.
-
جايگاه مصالح نظام اسلامى در صدور حكم
پيش تر آورديم كه على(ع) ، «حقيقت» را هرگز به مسلخ «مصلحت» نمى بُرد و با تكيه بر مصالح مشخّص ، موضع نمى گرفت ؛ ولى او پيشوا بود ، پيشواى مردم و حافظ نظامِ در خدمت مردم. بدين سان ، براى برترين مصلحت ، كه حفظ نظام بود ـ نظامى كه در خدمت مردم و براى آنان است ـ ، جايگاه و ارزشى والا قائل بود.
امام ، در داورى ها اذعان مى دارد كه به مصالح نظامْ توجه شود. در نظام علوى كه هيچ چيز نمى تواند مانع اجراى قوانين اصيل اسلامى در دستگاه قضايى شود ، مصالح نظام ، در چگونگى اجراى احكامْ جايگاهى ويژه دارد. ايشان در جايى به دليل شرايط خاصّ اجتماعى ، فرهنگى و سياسى ، و برداشت ويژه مردم از قانون الهى ، داورى بر اساس قوانين اصيل و استوار اسلامى را تفرقه آفرين تشخيص داده است و با اجراى آن ، اساس حكومت را متزلزل ديده ، داورى را روا ندانسته است تا جامعه دچار تفرقه نشود. چنين است كه امام به شريح مى فرمايد :
إِقضِ بِما كُنتَ تَقضي ، حَتّى يَجتَمِعَ أمرُ النّاسِ.[۳۶]همان گونه كه در گذشته داورى مى كردى ، داورى كن ، تا كار جامعه سامان (انسجام) گيرد.
شش ـ سياست هاى امنيتى
جامعه ناامن و آكنده از هرج و مرج ، به جنگلى بى قانون و آشفته ، مانندتر است تا به جامعه انسانى. در نگاه على(ع) ، جامعه تهى از آرامش و امنيت ، بدترين سرزمين هاست. امام ، از جمله مهم ترين دلايل پذيرش حكومت را بازگرداندن آرامش و امنيت به جامعه دانست. بدين سان ، آن بزرگوار ، توجّهى بليغ به امنيت داشت. اصول و شيوه هاى سياست هاى امنيتى امام و تلاش آن بزرگوار در ايجاد امنيت را بدين گونه مى توان برشمرد :
-
تأسيس نظام اطّلاعاتى كارآمد
گو اين كه در سيره امام على(ع) ، از تشكيلاتى با عنوان «نظام اطّلاعاتى» سخن نرفته است ، امّا نصوص مختلف و پراكنده اى كه در زمينه مأموريت هاى اطّلاعاتى وجود دارد ، و اقداماتى كه آن بزرگوار ، به روزگار حكومتش بر اساس جمع آورى گزارش هاى پنهانى انجام مى داده است ، همه و همه ، نشان دهنده اين است كه حكومت امام ، از وجود تشكيلاتى كارآمد و دقيقْ برخوردار بوده است. جستجوى پنهانى و جمع آورى گزارش هاى گونه گون مرتبط با امنيت داخلى ، اطّلاعات نظامى و عملكرد كارگزاران ، وظيفه اساسى اين تشكيلات است. متأسفانه از جزئيات تشكيلات ياد شده ، اطّلاعى در دست نيست ؛ امّا از آثار و چگونگى تصميم هاى امام ، كاملاً مى توان به وجود آن پى برد. اين تشكيلات را مى توان يك يا چند دستگاه اطّلاعاتى تلقّى كرد.
-
تشنّج زدايى
از جمله آموزه هاى ارجمند علوى ، توجّه به دگرگونى انديشه وموضع مخاصمان است. خصومت بسيارى از مخاصمان،از ناآگاهى به مواضع و عدم اطّلاع آنها از شيوه و روش ها و چرايى آنها سرچشمه گرفته است. امام ، تأكيد مى كند كه بايد در جهت تصحيح انديشه و آن گاه تغيير موضع مخالفان كوشيد و به تعبير آن بزرگوار ، «استصلاح الأعداء» و«استصلاح الأضداد» را چونان شيوه اى در سياست حكومت ، اعمال كرد.
امام ، جذب مخاصمان و سالم سازى ذهنى و استوار سازى موضع آنان را «كمال دورانديشى و ژرفنگرى» مى داند وتأكيد مى كند كه دگرگون سازى انديشه و موضع دشمن ، با نيك گفتارى و زيبا كردارى ، بسى سهل تر و كارآمدتر است تا به آوردگاه كشاندن دشمن ، و چونان شيوه اى از جمله در جهت «استصلاح» و به نيكى وا داشتن مخاصمانى كه بد كرده اند ، اثر مى گذارد. اين همه ، نشان آن است كه امام ، با حركت در جهت تبديل دشمن به دوست و مصالحه هوشيارانه با دشمن ، سياست تشنّج زدايى را پيشه كرده است و براى استقرار امنيت داخلى ، بر سياست تشنج زدايى تأكيد مى كرده است.
-
هوشيارى و زمان شناسى
امام على(ع) ، در كنار تأكيد بر سياست تشنج زدايى و حركت به سوى حياتى مسالمت آميز و مصالحه با دشمن ، به هوشيارى و حزم انديشى در برابر دشمن نيز تأكيد مى كرد. امام ، بر اين نكته پاى مى فشرد كه مؤمنان ، نبايد دشمن را خُرد بشمارند و بويژه در برابر دشمنانى كه دشمنى خود را اظهار نمى كنند ، بايد نهايت هوشيارى را معمول دارند و آمادگى لازم را براى برخورد و رويارويى در زمانِ مناسب ، و هنگام بروز و ظهور حوادث ، هرگز از دست ندهند و بدانند كه اگر آنها در خواب فراموشى فرو روند ، دشمن ، هرگز غافل نخواهد ماند.
-
پرهيز از رعب آفرينى و وحشت گسترى
امام على(ع) در حكومت خود ، در برابر متخلّفان ومخالفان ، هرگز به رعب آفرينى و وحشت گسترى توسّل نمى جست. آن بزرگوار ، حتى در برخورد با عوامل ضدّ امنيتى نيز از سياست رعب و وحشت و خشونت هاى غير قانونى بهره نمى گرفت. امام ، هرگز بر اساس گمان و تخمين و احتمال با مردمان برخورد نمى كرد و هرگز پيش از وقوع جُرم،متّهمان و مظنونان به اقدامات ضد امنيتى را عقوبت نمى كرد.
-
قانون گرايى در برخورد با مجرمان
نظام حكومت على(ع) ، متّكى به قانونْ بود و در همه جوانب ، قانون بود كه حكومت مى كرد ، نه اراده فرد. بدين سان ، او درآموزه هايش ، به قانون گرايى و محوريت قانون ، بسى تأكيد مى كرد. چنين بود كه در نظام حكومت او نه تنها شكنجه متّهمان و مظنونان به اقدامات ناروا ممنوع بود ، كه مجرمان نيز شكنجه نمى شدند و به مجرم نيز هرگز اهانت نمى شد و اگر كسى مجرم شناخته مى شد ، تنها و تنها به مقتضاى قانون ، مجازات مى گشت ، و اگر مجرى قانون ، عمداً و يا سهواً ، در اجراى حكم از مرز قانونْ تجاوز مى كرد ، قصاص مى شد. چنين بود كه چون دريافت قنبر ، سه تازيانه بيشتر به مجرمى نواخته است ، او را با سه تازيانه قصاص كرد.[۳۷]
-
مدارا با مخالفان سياسى
امام ، با مخالفان سياسى نيز هرگز با خشونت رفتار نمى كرد. مدارا در سياست علوى ، اصلى بود خدشه ناپذير. اين مدارا تا مرز توطئه آفرينى مخالفان ، پيش مى رفت. على(ع) بر اين باور بود كه مدارا با مخالفان ، از تندى آنان مى كاهد و زمينه هاى صحنه آفرينى و جوسازى را از آنان مى ستاند. بر اين اساس بود كه تا خوارج به قتلْ دست نيازيدند و امنيت جامعه را به جد به خطر نيفكندند ، با آنان برخورد نكرد ، دشنام هاى آنان را تحمّل كرد و حتى حقوق آنان را از بيت المال ، قطع نكرد. برخورد امام ، با توطئه گران عليه امنيت داخلى ، به تناسب حدّ و حدود توطئه آنان و نقشى بود كه در توطئه داشتند. گاه آنان را تبعيد مى كرد و ديگر گاه ، به زندان مى افكند و در نهايت ، چون هيچ گونه چاره انديشى اى كارساز نبود ، با برخورد نظامى ، مشكل را حل مى كرد.
هفت ـ سياست هاى نظامى
امام على(ع) ، رزم آورى شجاع بود و بى باك. هماوردجويى او در ميدان هاى نبرد ، و فرازمندى او در نبردها ، شهره تاريخ است. افزون بر اين ، او فرماندهى بود تيزنگر ، مدبّر و حزم انديش.
اين كه حكومت امام على(ع) با وجود كوتاهى ، يكسر به جنگ و نبرد داخلى با توطئه گران گذشت ، بسى تأسّف آور است ؛ امّا سيره او در اين نبردها سرشار است از آموزه هاى نظامى و نگرش انسانى ، و آكنده از كرامت در جنگ و نبرد ، و بسى درس آموز و بيدارگر. سياست هاى على(ع) را در نبرد ، بدين سان مى توان گزارش كرد :
-
اهتمام به آموزش هاىِ رزمى و سازماندهى سپاه
گفتيم كه امام على(ع) ، رزم آورترينِ رزم آوران صحنه هاى نبرد بود. او كه عمرى دراز را در صحنه هاى جهاد سپرى كرده بود ، بى گمان ، بيشترين و كارآمدترين تجربه ها را در اختيار داشت. افزون بر اين ، او به لحاظ شجاعت ، دليرى و بُرنادلى و آگاهى به گونه هاى نبرد ، بى نظير بود. امام ، شخصا سپاهيان خود را آموزش مى داد و پيش از آغاز نبرد ، ضمن سازماندهى نيروها و آرايش رزم آوران ، نكات مهم آموزشى را تكرار مى كرد. هنگامى كه شبيخون هاى معاويه فزونى گرفت و مخالفان ، او را به ناآشنايى با فنون جنگى متّهم كردند ، امام ، ضمن گلايه از برخى يارانش فرمود :
وأفسَدتُم عَلَيَّ رَأيي بِالعِصيانِ وَالخِذلانِ حَتّى لَقَد قالَت قُرَيشٌ إنَّ ابنَ أبي طالِبٍ رَجُلٌ شُجاعٌ ولكِن لاعِلمَ لَهُ بِالحَربِ. للّهِِ أبو هُم! وهَل أحَدٌ مِنهُم أشَدُّ لَها مِراساً وأقدَمُ فيها مَقاماً مِنّي؟ لَقَد نَهَضتُ فيها وما بَلَغتُ العِشرينَ ، وها أنَا ذا قَد ذَرَّفتُ عَلَى السِّتّينَ. ولكِن لارَأىَ لِمَن لايُطاعُ.[۳۸]با نافرمانى و سستى ، كار را بر من تباه كرديد تا آن جا كه قريش مى گويد پسر ابوطالب ، دلير است ، امّا دانش جنگ ندارد. خدا پدرانشان را مزد دهد! كدام يك از آنان ، بيشتر از من در ميدان جنگ بوده و بيشتر از من ، نبرد و ميدان را آزموده؟ هنوز بيست سال نداشتم كه پا در معركه گذاشتم و اكنون ، ساليان عمرم از شصت ، فزون است ؛ اما آن را كه فرمان نبرند ، سررشته كار از دستش بيرون است.
على(ع) ، در آموزش هاىِ نظامى رزمندگان ، از تأكيد بر ريزترين نكات آموزشى نيز غفلت نمى ورزيد ، مانند اين كه : نيروها از اسلحه خود جدا نشوند ؛ از فرصت هاى مناسب در ضربه زدن به دشمن ، بيشترين بهره را برگيرند ؛ به چهره دشمن ، خيره نشوند ؛ كثرت نيروهاىِ دشمن ، در دل هايشان هراس نيافريند ؛ و اين كه اگر شكست خوردند ، چه كنند و چگونه عقب نشينى تاكتيكى را معمول دارند ؛ و...
-
تشكيل نيروى مخصوص
نيروها گرچه در يك جبهه و با يك آهنگ باشند ، ليكن به لحاظ روحى و سطح آگاهى و حدّ و حدود توانايى و فداكارى ، يكسان نخواهند بود. صحنه هاى رويارويى نيز يكسان نيست وهر صحنه اى را مردانى و رزم آورانى مناسب و شايسته ، لازم است و بر اين اساس ، يكى از برجسته ترين نكات در سياست هاى جنگى على(ع) ، تشكيل سپاه مخصوص است[۳۹]كه امام ، به آنان عنوان «شُرطَة الخميس (نيروهاى ويژه)» داده بود.
پيراسته ترين ، فداكارترين و رزم آورترين نيروهاى على(ع) ، در «شرطة الخميس» سازماندهى شده بودند. اين نيرو ، كارآيى شگفت و شگرفى داشت و امام ، هماره از آنان ، براى اهداف ويژه و صحنه هاى خاص ، بهره مى گرفت. امام على(ع) در خطبه اى خطاب به آنان فرموده است :
أنتُمُ الأَنصارُ عَلَى الحَقِّ ، وَ الإخوانُ في الدِّينِ ، وَالجُنَنُ يَومَ البَأسِ ، وَالبِطانَةُ دونَ النّاسِ ، بِكُم أضرِبُ المُدبِرَ ، و أرجو طاعَةَ المُقبِلِ ، فَأَعينونى بِمُناصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الغَشِّ ، سَليمَةٍ مِنَ الرَّيبِ فَوَاللّهِ إنّي لَأَولَى النّاسِ بِالنّاسِ.[۴۰]شماييد يارانِ حق ، و برادران دينى ، و سپرها در روزگار بلا و سختى ، و مَحرم هايى جداى از ديگر مردمان. به كمك شما پشت كننده ها را مى زنم و پيروى روى آوردگان را اميد دارم. پس مرا يارى كنيد با خيرخواهىِ تهى از دغلى و سالم از دورى جويى كه به خدا سوگند ، من از مردمان بر آنها سزاوارترم.
شرطة الخميس ، به تعبير امروز ، «اصولگرايان» و «حزب اللهى ها»ى خردمند و كاردانِ كنار امام بودند كه هم به موقع ، انتقاد مى كردند و ديدگاه هاىِ خود را درباره سياست هاى او بيان مى كردند ، و هم در سخت ترين شرايط حكومتى امام ، به او وفادار بودند.
گويا اينان را به لحاظ نشانه هاى ويژه اى كه داشتند و يا چون با پيمان ويژه اى در محضر امام بودند ، «شُرطة الخميس»[۴۱]مى ناميدند.
از اصبغ بن نباته پرسيدند : چگونه شرطة الخميس ناميده شديد ، اى اصبغ؟
گفت : ما جانفشانى را براى او تضمين كرديم ، و او پيروزى را براى ما.[۴۲]
-
تقويت روحيه سپاه
ترديدى نيست كه نيروهاى معنوى وتوانِ روحى ، در حركت ها وصحنه آفرينى ها نقشى تعيين كننده و شگرف دارد. از اين رو ، امام براى قدرت روانى و بنيه معنوى و روح سلحشورى نيروهاى رزمى ، اهميّت ويژه اى قائل بود و از هر راه ممكن ، تلاش مى كرد تا روحيه نيروهاى مسلّح را در برخورد با دشمن ، تقويت كند و استوارگامى آنان را در برابر دشمن ، از طريق افزون سازى روحيه سلحشورى ، ارتقا بخشد. سخنرانى هاىِ امام در اين زمينه ، بسى قابل تأمّل و خواندنى است.
سخنرانى هاى آتشين ، گفتارهاى هيجانبار ، خطابه هاى شورانگيز و شعارهاى هيجان آفرينِ امام ، ترسيم صحنه هاى دل انگيز فرجام زندگى ، تبيين جايگاه نهايى رزم آوران در فراسوى زندگى ، و همه و همه از سوى او ، در جهت فراهم آوردن و گستراندن چنين حالت هايى بوده است.
امام ، چون نيروهاى نبردكننده را سامان مى داد ، با خطابه هايى در اوج بلاغت و ستيغ فصاحت ، چنان زودگذرى و ناهنجارى زندگى دنيوى را تصوير مى كرد و در برابر آن ، والايى و عظمت آخرت را بيان مى كرد كه گاه ، تأثير آن در نيروها تا زمان هايى طولانى بر جاى مى ماند ؛ و چنين است كه در بسيارى از آنان ، سر از پا نشناختن ، ايثارگرى ، رزم آورى ، بُرنادلى و شورآفرينى ، آميزه زندگى شان ، و استوار گامى ، شكن ناپذيرى و رويارويى دليرانه با دشمن ، آميخته حركتشان بود.
ايجاد روحيه «شهادت طلبى» در ياران على(ع) كه بى گمان ، در اثر خطابه ها و آموزه هاى والاىِ حضرت بود ، شگفت آور است.
از جمله شيوه هاى شايان توجّه على(ع) در نبرد ، توجّه به نقش «تلقين» است كه امام ، براى افزون سازى نيروى معنوى مجاهدان ، از آن بهره مى گرفت و آن را بدانها توصيه مى كرد. امام ، درباره تجربه شخصى خود به فرزندش محمّد بن حنفيه مى گويد :
إنَّني لَم ألقِ أحَدا إلّا حَدَّثَتني نَفسي بِقَتلِهِ ، فَحَدِّث نَفسَكَ بِعَونِ اللّهِ بِظُهوركَ عَلَيهِم.[۴۳]من با كسى [ در جنگ] رو در رو نشدم ، جز آن كه به خودم كُشتن او را تلقين مى كردم. پس پيروزى بر آنان را با كمك الهى ، به خود تلقين كن.
از سوى ديگر ، امام نشان مى دهد كه تلقين ضعف و هراس و توانمندى حريف ، از جمله موجبات درهم ريختگى صفوف و شكست از حريف است. از امام سؤال كردند :
بِأَيِّ شَيءٍ غَلَبتَ الأَقرانَ؟ چگونه بر هماوردان ، پيروز گشتى؟
در پاسخ فرمود :
ما لَقيتُ رَجُلاً إلّا أعانَني عَلى نَفسِهِ.[۴۴]كسى را نديدم ، جز آن كه مرا بر خود ، يارى داد.
يكى ديگر از راه هاى تقويت بنيه معنوى ، ترسيم بس گوياى فرجام شوم دنيوى و اخروى تن زدن از نبرد با دشمن و فرار از صحنه جنگ ، توسط على(ع) بود ، كه از جمله روش هاى مقاوم سازى روانى مجاهدان در سياست هاى نظامى علوى است.
افزون بر آنچه ياد شد ، امام بر اين نكته تأكيد مى كرد كه فرماندهان ، هرگز آنچه از واقعيت وضع حاكم را كه تأثير سوء در روح و روان رزم آوران دارد ، افشا نكنند. امام در هنگامه صفّين و در دشوارترين حالت هاى رويارويى ، براى يكى از فرماندهان ، وضع آينده درگيرى و فرجام آن را ترسيم مى كند و نشان مى دهد كه رويارويى آينده ، چه سان سنگين ، دشوار و از بين برنده نيروهاست ؛ امّا تأكيد مى كند كه اين حقيقت ، بايد در گنجينه سينه ات بماند و به گوش سپاه نرسد.
-
چاره انديشى نيرنگ آميز در جنگ
امام در دستيابى به پيروزى ، تمام چاره انديشى هاىِ خردمندانه را معمول مى داشت. او كه پيش تر گفتيم در سياست كشوردارى ، هرگز به «خدعه و نيرنگ» وَقعى نمى نهاد و در سياست مديريتى ، هرگز از آن بهره نمى جست ، در نبردها از آن بهره مى گرفت و در اين باره تأكيد مى كرد كه :
كُن فِي الحَربِ بِحيلَتِكَ أوثَقَ مِنك بِشِدَّتِكَ.[۴۵]در نبرد ، بر نيرنگ و حيله ات بيشتر اعتماد كن تا بر توان و نيرويت.
و اين ، از جمله تفاوت هاى سياست هاى علوى و اُموى است.
آموزه هاى امام(ع) و موارد عينى اين موضوع نيز نشان دهنده آن است كه «خدعه» در سياست جنگى ، چاره انديشه خردمندانه است براى دستيابى به پيروزى و تا حدّ امكان ، تن زدن از چنگ زدن به خلافِ واقع. عدى بن حاتم مى گويد كه در هنگامه رويارويى نيروها در صفّين ، على(ع) با صدايى رسا ، آن گونه كه يارانش مى شنيدند ، فرمود :
وَاللّهِ لَأقتُلَنَّ مُعاوِيَةَ و أصحابَهُ. به خدا سوگند ، معاويه و يارانش را خواهم كشت.
آن گاه در پايان كلام ، در حالى كه صدايش را كوتاه كرده بود ، فرمود :
إن شاء اللّه !
راوى مى گويد،گفتم: «اى امير مؤمنان! شما سوگند ياد كردى و آن گاه، استثنا كردى. چرا؟».امام فرمود:
الحَربُ خُدعَةٌ.[۴۶]جنگ ، نيرنگ است.
امام در برخورد با عمرو بن عبدود نيز از اين شيوه بهره گرفت و با استفاده از فرصتى كه با اين شيوه فراچنگ آمده بود ، او را از پاى درآورد.
بدين سان ، بهره گيرى مولا از خدعه نيز همسوى با ارزش ها و كرامت هاى انسانى است و از سوى ديگر ، روشى كارآمد و دقيق در رزم آورى.
-
اخلاق جنگ
در فرهنگ علوى ، جنگ ، براى دفاع از كيان مكتب و در جهت دفع ظلم و رفع ستم و زدودن دشوارى هاى راه حكومت است. او كه «شمشير از پى حق مى زد» ، نمى توانست در دشوارترين لحظات نبرد و در سخت ترين لحظات جنگ ، از اصول اخلاقى و بنيادهاى انسانى غافل بماند. نگرشِ اين خلق و خوى جنگى و آيين اخلاقى نبرد در سيره علوى ، درس آموز است و بيداركننده. برخى از عناوين اين موضوع را بدين قرار مى توان گزارش كرد :
الف ـ آغاز به جنگ ، هرگز!
امام ، هرگز آغاز به جنگ نكرد و تا دشمن ، در نهايت خيره سرى ، عرصه را بر گفتگو و رويارويى مسالمت آميزْ تنگ نكرد ، دست به شمشير نبرد و به همراهان و ياران خود نيز تأكيد كرد كه هرگز آغازِ به نبرد نكنند. به واقع ، اين سياست امام ، تأكيدى است بر صلح دوستى اسلام علوى و ارزش هاى انسانى ، و مخالفت با ستيزه جويى.
امام ، اين سياست را هماره معمول داشت و بر آن پاى فشرد. جندب ازدى مى گويد :
إنَّ عَلِيّا كانَ يَأمُرُنا فى كُلِّ مَوطِنٍ لَقينا فيهِ مَعَهُ عَدُوّا فَيَقولُ : لا تُقاتِلُوا القَومَ حَتّى يَبدَؤُوكُم فَأَنتُم بِحَمدِاللّهِ عز و جل عَلى حُجَّةٍ وتَركُكُم إيّاهُم حَتّى يَبدَؤُوكُم حُجَّةٌ أُخرى لَكُم.[۴۷]هرگاه همراه على(ع) با دشمن رو به رو مى شديم ، به ما فرمان مى داد : «با آنان ، نبرد نكنيد تا آنان ، آغاز كنند ؛ چرا كه شما بحمداللّه عز و جل برهان داريد و رها كردن آنان تا نبرد را آغاز كنند ، برهانى ديگر است براى شما».
بدين سان ، او نشان مى داد كه در فرهنگ او ستيزه گرى اصل نيست و صلح و آرامش ، اصل است.
چنين بود كه امام ، به نيروهاى رزم آورش سفارش كرده بود تا آغاز به جنگ نكنند و چون آتش جنگ با شروع دشمن ، شعله ور شد و به يارى خداوند ، دشمنْ شكست خورد ، فراريان را نكُشند ، بر مجروحان يورش نبرند ، بدن ها را عريان نسازند ، اجساد را مُثله نكنند و... اينها و جز اينها در سيره جنگى علوى ، نشان دهنده اين است كه جنگاورى در سياست آن بزرگوار ، استثناست و تأكيد بر ارزش هاى انسانى و گسترش آن قاعده.
ب ـ دعوت نكردن به جنگ
على(ع) بر رزم آورى ، استوار گامى ، ميداندارى ، شورآفرينى و دشمن شكنى نيروهايش تأكيد مى كرد و از هر جهت ، آنان را براى رزم ، آماده مى ساخت ؛ امّا بدانها تأكيد مى كرد كه هرگز در برابر دشمن ، هماوردجويى نكنند و صلاى «هل مِن مبارز؟» ـ كه شيوه اى بود براى رعب آفرينى ـ ، در ندهند. به واقع ، اين نيز ادامه همان سياست مخالفت با ستيزه جويى است. امام ، تنها سفارش مى كرد كه چون دشمن هماورد جُست و همرزم طلبيد ، براى جلوگيرى از خيره سرى خصم ، ميدان را خالى نكنند.
ج ـ مصونيت سياسى فرستادگان دشمن
اسلام، آيينى است جهانى و آموزه هاى آن، جهان شمول و زمان شمول ، و بدين سان ، سياست هايى جهانى و بين المللى را نيز رقم زده است. در اسلام ، در رويارويى هاى نظامى و سياسى ، نمايندگان سياسى كشورهاى بيگانه و فرستادگان دشمن (گرچه در اوج هنگامه نبرد) ، مصونيت دارند. على(ع) ، اين آموزه ارجمند را به سپاهيان آموخته بود و از آنها خواسته بود كه اين سياست را جدّى بگيرند و حتّى اگر كسانى مدّعى پيام آورى از سوىِ دشمن بودند، بدون بررسى هاى لازم و كشف حقيقت ، با او برخورد نكنند.
د ـ اقامه حجّت ، قبل از شروع جنگ
گفتيم كه جنگ در نگاه امام على(ع) ، براى رفع موانع گسترش حق و هدايت انسان است. از اين رو ، او هرگز روشنگرى دشمن را فرو نمى گذاشت و براى هدايت آنان ، هيچ فرصتى را از دست نمى داد. امام ، در اوج شعله ورى آتش جنگ و رويارويى نيروها نيز به هدايت دشمن مى پرداخت و مكرّر ، اقامه حجّت مى كرد تا جنگ درنگيرد. بارى ، جنگ در سيره علوى ، جز در هنگام ضرورتْ شكل نمى گرفت.
ه ـ نيايش در هنگام جنگ
در سيره علوى ، ابعاد معنوى و گسترش روح معنويت در انسان و جامعه انسانى ، بر هر چيز ديگر ، مقدّم است. امام ، ايجاد و گسترش اين حالت را در اوج نبرد نيز فراموش نمى كرد. چون صف ها آراسته مى شد و نيروها آماده درگيرى مى شدند ، امام سخن مى گفت و با سخنانى روشنگر ، مى كوشيد تا فتنه را خاموش كند ؛ امّا سود نمى بخشيد و خيره سرى دشمن ، جنگ را ناگزير مى ساخت. امام ، در هنگام جنگ ، به نيايش مى پرداخت ، ياد خدا را در دل ها زنده مى كرد و با زمزمه هاى عارفانه ، فضاى سپاه خود را عطرآگين مى ساخت و از خدا استمداد مى جست. بدين سان ، جهاد و نبردش نيز مقدمه حبّ الهى بود و زمينه نزديك شدن به خدا ، و گامى در جهت تحقّق آرمان هاى الهى و ارزش هاى انسانى. محتواى دعاهاى امام در نبرد و مضمون نيايش هاىِ آن بزرگوار ، بر آنچه آمد ، دليلى است روشن و بسى قابل تأمّل.
و ـ شروع كردن جنگ در بعد از ظهر
امام ، از هر راهى و با هر تمهيدى مى كوشيد تا جنگ ، كم ترين ضايعه را داشته باشد و تا آن جا كه ممكن است ، پس از ناگزيرى از نبرد ، كسانِ اندكى كشته شوند. بدين سان ، امام مى كوشيد تا نبرد ، بعد از ظهر آغاز شود ، تا با فرا رسيدن شب ، جنگْ دامن برچيند و در نتيجه ، خونِ كم ترى ريخته شود و جنگجويان ، زودتر باز گردند و فراريان از صحنه ، بتوانند بگريزند.
ز ـ رفتار نيك با بازماندگانِ دشمن
چون آتش جنگ فروكش مى كرد ، على(ع) دستور مى داد كه با سپاه شكست خورده ، مجروحان ، اسيران و بازماندگانِ سپاه دشمن ، بويژه با زنان ، نهايت خوش رفتارى انجام شود. امام ـ چنان كه پيش تر نيز آورديم ـ ، دستور مى داد تا فراريان را دنبال نكنند ، مجروحان را نكشند ، به خانه هاى مردم وارد نشوند ، از اموال مناطقِ فراچنگ آمده ـ جز آنچه در اردوگاه دشمن مى يابند ـ چيزى برندارند ، هرگز به زنان آزار نرسانند و متعرّض آنان نشوند ، گرچه به آنان و فرماندهان نبرد ، ناسزا بگويند.
هشت ـ سياست هاى بين المللى
آنچه تا بدين جا آمد ، نگاهى بود به سياست هاى علوى در زمينه هاى گونه گون كشور دارى.
اكنون ، بر آنيم كه گوشه هايى از سياست هاىِ جهانى امام على(ع) را برشماريم. از سياست هاىِ جهانى امام ، رهنمودهايى را برگزيده ايم كه براى كشوردارى در هر جا و با هر فرهنگى ، سودمند و كارآمد خواهد بود. رهنمودهايى كه اكنون بر مى شماريم و متون نشان دهنده آنها را در متن كتاب آورده ايم ، رهنمودهايى است سياسى ، اجتماعى ، فرهنگى و حكومتى كه فطرت سالم و عقل سليم ، بر استوارى و كارآمدى آنها گواهى مى دهد و تجربه تاريخى ، بر درستى و شايستگى آنها ، شاهدى صادق خواهد بود. اين حقايق را هر كس با هر گونه باورى ، با مراجعه به وجدان و تاريخ ، به سادگى مى تواند دريابد و بر استوارى آنها در كشوردارى گواهى دهد. در فصل دهم همين كتاب ، اين اصول و رهنمودها به سه دسته تقسيم شده اند ، بدين سان :
-
سياست هاىِ تداوم بخش حكومت
امام على(ع) ، سياست هايى را براى بقاى دولت ها ضرورى شمرده است. از درْ نگريستن به آموزه هاى علوى و سيره آن بزرگوار ، مى توان دريافت كه امام ، بسط و قسط ، برقرارى عدالت اجتماعى ، گسترش دادگرى و حسن تدبير در اداره امور مردم ، نيك رفتارى با مردم و اهميّت دادن به آنان ، هوشيارى در برابر جريان هاى سياسى و پاسدارى از آزادى ، استقلال ، عزّت و هر آنچه را كه به حقوق فردى و اجتماعى مردمْ مرتبط مى شود ، از ضرورت هاى حكومت ها تلقّى كرده و براى استوارى و ماندگارى حكومت ها ، آنها را ضرورى مى داند. تعابير امام از عدل ، بسى جالب و تأمّل برانگيز است.
على(ع) ، عدل را به دژ ، سپر ، استوانه استوار ، رشته پيوند آفرين و... مانند كرده و اجراىِ عدل را برترين شيوه و كارآمدترين سياست در حكمرانى دانسته و فرموده است : «عدالت ، آرايه سياست است» و با عدالت است كه حاكم ، دل ها را تسخير مى كند و رحمت الهى را فراچنگ مى آورد. نيز فرموده است كه حكومت ها چون برپايه هاى عدلْ استوار آمدند و بر استوانه هاى خِرَد ايستادند ، خداوند ، يارانش را يارى مى رساند و دشمنانش را درهم مى شكند. در كنار دادگسترى ، امام ، براى استوارى و تداوم حكومت ها ، حسن تدبير را نيز لازم شمرده است و نيكْ سيرتى را جمال قدرتْ تلقّى كرده و بيدارى و هوشيارى را نشانه هوشمندى و دولتمدارى برشمرده است.
-
سياست هاى سقوط آفرين
امام على(ع) ، سياست هايى را باعث تباهى و دگرگون كننده دانسته است. اين گونه سياست ها ، گو اين كه روزگارى كوتاه ، سودمند افتند و زمانى نه چندان طولانى ، حكومت را استوار بدارند ، در نهايت ، به سقوط و تباهى آن منجر خواهند شد. آنچه را كه آموزه هاى على(ع) دگرسان كننده و باعث تباهى نشان داده ، عبارت اند از : تجاوز به حقوق مردم ، خونريزى به ناحق ، سوء تدبير در اداره امور ، خودخواهى و استئثار ، مقدّم دانستن حاكمان و سران و اطرافيان حكومت بر ديگران ، بى توجّهى به حركت ها و امور بنيادين ، و پرداختن به مسائل كوچك و بى ثمر و كم اهميّت ، واگذارى كارها به افراد ناكارآمد ، و بهره نگرفتن از انسان هاى كارآمد.
امام ، تأكيد مى كند كه ظلم و ستمگرى ، با هر عنوان و با هر شكلى ، زوال آفرين است و چون در جامعه اى ستمْ روا داشته شد ، در نتيجه ، شمشير در ميان نهاده مى شود و قدرت و ابهّت حكومت ، زدوده مى شود. چنين است كه او ظلم را بدترين شيوه سياست دانسته و تأكيد كرده است كه ستم و ستمگرى ، گام ها را نااستوار ، نعمت ها را دگرگون ، و امّت ها و دولت ها را هلاك مى كند.
على(ع) ، در عهد نامه خويش به مالك مى نويسد : هرگز در برخورد با دگرانديشان ، خونريزى را معمول مدار كه خونريزى ناحق ، نقمت الهى را باعث مى شود و نعمت را مى زدايد و هرگز هيچ حاكميت و سُلطه اى ، با خونريزى استوار نمى شود ؛ بلكه وهن مى آورد و سستى مى آفريند.
او تأكيد مى كند كه اگر حكومتى به سوء تدبير دچار شد و سياستى خردمندانه و دقيق نداشت ، رو به تباهى مى نهد و در نتيجه ، سقوط مى كند. حكومتى كه بهترين امكانات را براى حاكم و سلطه حاكم ، جلب مى كند و به جاى از خود گذشتگى (ايثار) ، به خودگرايى و جلب و جذب امكانات براى خود و دانه درشت ها (استئثار) مى پردازد ، بى گمان ، در سراشيبى سقوط قرار مى گيرد. امام مى فرمايد : حاكمانى كه به جاى كارهاى بنيادى و سياست هاى اساسى و برنامه ريزى هاىِ اصولى ، به مسائل جزئى ، بى اساس و زودگذر مى پردازند ، به زوالْ دچار خواهند شد. آنان كه بلندى ها و سرافرازى ها را به يك سو مى نهند و به كارهاى خُرد و پست مى پردازند ، حكومت را رو به سقوط مى برند. تأمّل در اين گونه آموزه هاىِ او ، براى حاكمان ، مسئولان و سر رشته داران حكومت ، بسى لازم و كارآمد است.
-
سياست هاىِ كارآمد بين المللى
افزون بر آنچه آمد ، امام ، سياست هايى را در پيش گرفته و شيوه هايى از تعامل را بر شمرده است كه بايد حاكمان ، در برخورد با دولت ها ، ملّت ها و ديگر كشورها ، بدان توجّه كنند. اين حقايق را از لا به لاى سخنان زرّين امام و نيز با تأمّل در سيره آن بزرگوار ، مى توان به دست آورد :
رعايت حقوق انسان ها با هر انديشه و تفكّرى و براى آنها حقوق انسانى قائل شدن ، در برخوردها و رويارويى با ديگران ، عزّت مدارى را پيشه خود ساختن ، و در برقرارى پيوند با دولت ها و ارتباط با ملّت ها از هر گونه پيوند و ارتباط عزّت سوز ، تن زدن و هرگز تن به ذلّت ندادن ، بر سياست تشنج زدايى در برخورد با دولت ها تأكيد كردن ، و در جهت گسترش صلح راستين و زندگى مسالمت آميز آميخته به عزّتْ حركت كردن ، جلوگيرى از دشمن تراشى ، و براى تصحيح انديشه و رفتار دشمن ، مايه گذاشتن (استصلاح العدو) ، به پيمان هاىِ گونه گونْ وفادار ماندن ، و در حفظ حقوق ديگران ، امانتدارى را پاس داشتن ، در حوزه فرهنگ ، از دانش و علوم ديگرانْ بهره گرفتن و از فرايند دانش بشرى بهره جستن ، و با اين همه ، بر سياست استقلال فرهنگى تأكيد كردن ، و هشدار دادن در جهت هضم نشدن در فرهنگ هاىِ شرك آلود و ناشايسته ، و سرانجام ، در فرهنگ ها در نگريستن و بِه گزينى كردن و...
افزون بر اينها حقايقى در سخنان مختلف على(ع) آمده است كه در زمينه ارتباط هاى جهانى ، حقايقى بس روشنگر دارد و آموزه هايى از اين دست را ذيل عنوان «گوناگون» آورده ايم.
جمع بندى سياست هاى امام على(ع)
تأمّل در آنچه آمد ، نشان دهنده آن است كه سياست از ديدگاه امام على(ع) ، ابزار حكومت بر مبناى حقوق انسانى و نيازهاى واقعى مردم است ، نه ابزار سلطه زورمداران و متجاوزان به حقوق مردم.
اكنون با توجه به آنچه آورديم ، مى توانيم با نگاهى كلّى و جمع بندى دقيق ، به پرسش ها و انتقادهاى طرح شده درباره سياست هاى امام على(ع) پاسخ بگوييم و چند و چون آنچه را درباره سياست مدارى امام گفته اند ، تحليل كنيم و استوارى و نااستوارى آنها را واگوييم.
[۱]دعائم الإسلام : ج ۱ ص ۷۱ نيز ، ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : بخش يكم/ فصل نهم : نقش دوستى در سرنوشت انسان .
[۲]نهج البلاغة : خطبه ۱۹۸ نيز ، ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : بخش دوم / فصل دوم : اسباب خدا دوستى .
[۳]ولايت فقيه : ص ۱۹۲ ـ ۱۹۳ .
[۴]ر. ك : ج ۴ ص ۱۲ ح ۱۳۶۴ .
[۵]ر. ك : ج ۴ ص ۱۸ ح ۱۳۷۷ .
[۶]ر. ك : ج ۴ ص ۱۸ ح ۱۳۷۶ .
[۷]ر. ك : نهج البلاغة : نامه ۵۳ .
[۸]ر. ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج ۱ ص ۳۴ ح ۱۵ .
[۹]ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج۱ ص ۳۸ ح۳۰ . براى آگاهى بيشتر با متونى كه دلالت بر تقدّم توسعه فرهنگى بر توسعه اقتصادى دارند ، به فصل دوم از بخش اوّل آن كتاب نگاه كنيد .
[۱۰]غرر الحكم : ح ۳۵۹۰ .
[۱۱]غرر الحكم : ح ۳۸۳۵ .
[۱۲]ر .ك : نهج البلاغة : خطبه ۱ و ۲ .
[۱۳]ر . ك : نهج البلاغة : خطبه ۲ .
[۱۴]ر. ك : ج ۴ ص ۷۲ ح ۱۴۳۹ .
[۱۵]ر. ك : ج ۴ ص ۷۴ ح ۱۴۳۹.
[۱۶]بنگريد به : رهبرى در اسلام ، محمد محمدى رى شهرى : ص ۳۹۱ ـ ۴۱۸ .
[۱۷]ر. ك : ج ۴ ص ۱۰۶ ح ۱۴۸۳ .
[۱۸]ر. ك : ج ۴ ص ۱۴۲ ح ۱۵۲۲ .
[۱۹]ر. ك : ج ۴ ص ۱۴۲ ح ۱۵۲۴ .
[۲۰]ر . ك : ج ۴ ص ۱۴۲ ح ۱۵۲۵ .
[۲۱]ر . ك : ج ۴ ص ۱۵۴ ح ۱۵۳۷ .
[۲۲]ر . ك : ج ۴ ص ۱۷۴ ح ۱۵۵۷ .
[۲۳]ر . ك : ج ۴ ص۱۷۴ ح ۱۵۵۸ .
[۲۴]سيرى در نهج البلاغه : ص ۱۱۸ .
[۲۵]سيرى در نهج البلاغه : ص ۱۱۹ .
[۲۶]ر . ك : ج ۴ ص ۱۹۰ ح ۱۵۸۰ .
[۲۷]كنزالعمّال : ج ۵ ص ۷۶۴ ح ۱۴۳۱۳ .
[۲۸]ر ك : ج ۵ ص ۳۷۵ ح ۴۷۵۰ و۴۷۵۱ .
[۲۹]اعراف ، آيه ۱۵۷ .
[۳۰]ر . ك : ج ۴ ص ۱۹۴ ح ۱۵۸۳ .
[۳۱]ر. ك : ج ۴ ص ۱۹۴ ح ۱۵۸۵ .
[۳۲]ر. ك : ج ۴ ص ۱۹۶ ح ۱۵۹۲ .
[۳۳]ر. ك : ج ۴ ص ۲۱۰ ح ۱۶۲۴ .
[۳۴]ر . ك : ج ۴ ص ۲۱۸ ح ۱۶۳۵ .
[۳۵]ر . ك : ج ۴ ص ۲۳۸ ح ۱۶۵۶ .
[۳۶]ر . ك : ج ۴ ص ۲۵۲ ح ۱۶۷۴ .
[۳۷]ر . ك : ج ۴ ص ۲۴۸ ح ۱۶۶۹ .
[۳۸]نهج البلاغة : خطبه ۲۷ . نيز ، ر. ك : ج ۶ ص ۵۳۷ (ترساندن از چيرگى شاميان) .
[۳۹]ر. ك : ج ۴ ص ۳۰۱ (تشكيل نيروهاى ويژه) .
[۴۰]نهج البلاغة : خطبه ۱۱۸ .
[۴۱]النهاية : ج ۲ ص ۴۶۰ .
[۴۲]مجمع البحرين : ج ۲ ص ۹۴۲ .
[۴۳]ر. ك : ج ۴ ص ۳۱۶ ح ۱۷۷۴ .
[۴۴]نهج البلاغة : حكمت ۳۱۸ .
[۴۵]ر. ك : ج ۴ ص ۳۲۰ ح ۱۷۸۳ .
[۴۶]ر. ك : ج ۴ ص ۳۲۰ ح ۱۷۸۲ و ۱۷۸۴ .
[۴۷]ر. ك : ج ۴ ص ۳۲۶ ح ۱۷۸۶ .