معرفت خدا در روايات « الكافي » - صفحه 118

بلكه اين هم مثل آيه شريفه «اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ» ، اين نكته را يادآورى مى كند كه معرفت خدا را از خودِ خدا بايد طلب كرد.
در روايت ديگرى كه مرحوم صدوق نقل كرده ، به صورت خيلى روشن ، بر اين معنا تأكيد شده است ، جايى كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
إِنَّمَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ عَرَفَهُ بِاللَّهِ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ . بِهِ فَلَيْسَ يَعْرِفُهُ . إِنَّمَا يَعْرِفُ غَيْرَه...فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُؤْمِنُ بِمَا لَا يَعْرِفُ فَهُوَ ضَالٌّ عَنِ الْمَعْرِفَةِ . لَا يُدْرِكُ مَخْلُوقٌ شَيْئاً إِلَا بِاللَّهِ وَ لَا تُدْرَكُ مَعْرِفَةُ اللَّهِ إِلَا بِاللَّه ؛ 1 خداشناس ، فقط كسى است كه خدا را به خود او بشناسد. كسى كه خدا را به خود او نشناسد ، خدا را نشناخته و غير خدا را شناخته است....و كسى كه مى پندارد ايمان به خداى ناشناخته دارد ، او از معرفت خدا گم شده است. مخلوق ، هيچ چيزى را جز به خدا نمى شناسد و معرفت خدا جز به او درك نمى شود.
در اين حديث شريف ، به روشنى معرفت به واسطه غير ، به كلّى نفى شده است و تصريح گرديده كه راه معرفت ، تنها به خود اوست ، نه غير او ، و معرفت خدا به غير او ، معرفت غير اوست ، نه معرفت او. حتّى معرفت غير او به عنوان غير او بودن هم ، به او حاصل مى شود. به عبارت ديگر ، انسان وقتى مى تواند بگويد «اين غير اوست» كه قبلاً او را شناخته باشد.
علّامه طباطبايى رحمه الله در توضيح حديث سدير صيرفى ، 2 اين گونه بيان مى كند:
فالسبيل الحقّ فى المعرفة ، أنْ يعرفَ هو أوّلا ثم تعرف صفاته ثم يعرف بها ما يعرف من خلقه لابالعكس . و لو عرّفناه بغيره لن نعرفه بالحقيقة و لو عرّفنا شيئاً من خلقه لا به بل بغيره . فذلك المعروف الّذى عندنا يكون منفصلاً عنه تعالى غير مرتبط به...فيجب أن يعرف اللّه سبحانه قبل كل شى ء ، ثمّ يعرف كلّ شى ء بماله من

1.. التوحيد ، ص ۱۴۲ .

2.. امام صادق عليه السلام در قسمتى از اين حديث مى فرمايد: «إِنَّ مَعْرِفَةَ عَيْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ وَ مَعْرِفَةَ صِفَةِ الْغَائِبِ قَبْلَ عَيْنِهِ» (تحف العقول ، ص ۳۲۶) .

صفحه از 156