معرفت خدا در روايات « الكافي » - صفحه 146

در خردها ، [خدا] آشكار شده ، به واسطه نشانه هاى تدبيرش كه در خلقش ديده مى شود. خدايى كه پيامبران ، وقتى مورد سؤال قرار مى گرفتند ، او را به داشتن حدّ و بعض توصيف نمى كردند ؛ بلكه او را به افعالش توصيف مى نمودند و به آياتش ، بر او دلالت و راهنمايى مى كردند كه هيچ يك از خردهاى متفكّران ، توان انكارش را نداشتند ؛ زيرا كسى كه آسمان ها و زمين را و همه آنچه در آنها و ميان آنهاست ، صانع آنهاست، پس براى قدرت او ، دافعى وجود ندارد.
همان طور كه گفته شد ، معرفت خداوند سبحان ، فطرى همه انسان هاست و همه عقول ، بر معرفت خدا سرشته شده اند. بنا بر اين ، اثبات عقلى خداوند متعال ، منتفى است و اگر جايى هم صحبت از اثبات شده باشد ، منظور ثبوت و وجود خداوند سبحان است كه نزد همه ، حتى نادانان هم معروف و شناخته شده است. به همين جهت است كه حضرت مى فرمايد: «در خردهاى متفكّران آشكار است» . لذا انكار او از روى عناد و دشمنى خواهد بود ، نه واقعى و حقيقى. به همين جهت است كه حضرت فرمود: «كسى كه نه زمين را فرو رفته و نه آسمان ها را عروج كرده ، نمى تواند خداى سبحان را به عقل خويش انكار كند» ؛ زيرا عقل ، در محدوده خويش حكم مى كند و چون معرفت خدا در محدوده ادراك حسى و عقلى به معناى تصوّرى و توهّمى نيست ، پس ، انكار او هم بى معنا و نامعقول است .
پس اين كه به او شى ء گفته شود و توهّم شئ شود ، باز دليل بر اثبات عقلى او نيست ؛ زيرا معلوم است چيزى كه بر خلافِ مدرَك عقل و موهوم وهم باشد ، چگونه مى شود مورد اثبات عقل و وهم باشد؟ اصلاً مگر مى شود از چيزى كه مجهول مطلق است، سخن گفت؟ روشن است كه خداوند براى عقل انسانى بدون معرفت فطرى ، مجهول مطلق و غيب محض است و عقل ، درباره آن ، نه نفياً و نه اثباتاً ، هيچ حكمى ندارد.
نفى تشبيه و تعطيل ، با وجود همان معرفت ، معنا پيدا مى كند و امرى معقول و

صفحه از 156