شرح حديث بيضه - صفحه 142

ميراث حضرت پيغمبر ـ صلوات اللّه عليه ـ نمودند كدام محقّ بودند و كدام مبطل؟ مى گويد هشام كه چون اين سخن شنيدم نظر كردم كه اگر بگويم كه على عليه السلام مبطل بود كافر خواهم شد و از مذهب حقّ خود بيرون خواهم رفت ، و اگر بگويم كه عباس مبطل بود هارون از راه تعصّب كه جدّش بود در ساعت ، گردن مرا به شمشير خواهد زد و اين مسأله مرا پيشتر به هيچ وجه به خاطر نرسيده بود تا در آن فكرى نموده جوابى مهيّا داشته باشم ، پس بسيار عاجز و متحيّر ماندم و در آن اثنا به ياد من آمد دعايى كه روزى حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در حقّ من نمود و فرمود كه يا هشام همواره تقويت نمايد تو را روح القدس مادام كه يارى ما نمايى به زبان خود ، پس يقين كردم كه عاجز نخواهم ماند و فى الفور جواب سؤال بر من ظاهر شد و گفتم چه مى گويى اى يحيى در منازعه و مخاصمتى كه در ميانه دو فرشته واقع شد و به خدمت حضرت داود على نبيّنا [و آله ]و عليه السلام به مرافعه رفتند چنان كه در قرآن مجيد و فرقان حميد در سوره مباركه «ص» ۱ مذكور است ، پس كدام از آن دو فرشته محقّ بودند و كدام مخطى.
يحيى گفت ميانه ايشان مخاصمه و منازعه واقعيّه نبود تا يكى محقّ باشد و ديگرى مخطى ، بلكه صورت نزاعى اظهار مى نمودند به جهت غرضى و ظاهر ساختن طريق حكمى بر حضرت داود عليه السلام ، پس گفتم من نيز همان جواب را به عينه از سؤال تو مى گويم چه ما بين حضرت على و عبّاس منازعه و خصومتى بر سر ميراث حضرت رسالت نبود ، بلكه در ظاهر صورت منازعه با هم داشتند و به مرافعه نزد ابوبكر رفتند كه او بفهمد كه ميراث پيغمبر حق يكى از اين دوتاست و او به ظلم و ناحقّ جاى آن سرور را متصرّف شده و از ايشان غصب نموده است ، پس يحيى ملزم شد و هارون الرشيد آن مناظره هشام را بسيار پسنديد و ميل قلبى به جانب او به هم رسانيد.
و آورده اند كه روزى كسى از هشام پرسيد كه معاويه در جنگ بدر كه حضرت

1.ص (۳۸): ۲۲ـ۲۴.

صفحه از 160