شرح حديث بيضه - صفحه 149

و حاصل كلام اين است كه نزد محقّقين از متكلّمين و عقلا معلوم و مبرهن است كه علم ما به اشيا و انكشاف آنها بر ما به اعتبار وجود ذات آنها است در قواى مدركه جسمانيّة ما ، اگر آن معلوم از جمله محسوسات و جمسانيّات است ، و در قوه عاقله ما اگر از مقوله كليّات و مجرّدات است.
و اين وجود را در اصطلاح وجود علمى و ظلّى و ذهنى و غير اصل مى گويند ، و اين وجود مخالف است با وجود خارجى عينى اصيل در آثار و لوازم ، مثلاً آتش به اعتبار وجود خارجى گرم مى كند و مى پزد و مى سوزاند و روشن مى كند ، و اگر بزرگ باشد جاى بزرگ مى خواهد و در جاى كوچك قرار نمى گيرد و اگر كوچك باشد در جاى كوچك قرار مى گيرد و جاى بزرگ را پر نمى سازد.
و امّا به اعتبار وجود ظلّى پس هيچ يك از آن آثار بر آن مترتّب نمى شود ، بلكه همين سبب انكشاف بر نفس و روشنى نزد عقل مى گردد ، و اين وجود نيز وجود ذات آتش است اما آن آثار و لوازم وجود خارجى را ندارد ، و نه اين كه از باب صورت شعله باشد كه بر ديوار مى كشند چنان كه بعضى از علماء به آن رفته توهمى غلط كرده اند.
و قول محقّقين را قول به وجود اشياء انفس ها در ذهن مى گويند ، و قول ثانى را قول به شبح و مثال مى نامند.
پس هرگاه تمهيد يافت اين مقدّمه مى گوييم كه نظر قاصر عبداللّه ديصانى مقصور بود بر مشاهده ظاهر و جائز نمى دانست به هيچ وجه كه تمام اجسام عالم با آن عظم قدرى كه دارند در جاى كوچكى مثل جوف بيضه در آيند.
پس لهذا پرسيد از هشام كه آيا پروردگار تو قادر است بر اين معنى يا نه تا آن كه لازم آورد بر او نعوذ باللّه اعتراف به عجز قادر بى همتا را ، و عجز ، با آن كه كمال نقص از ساحت جناب كبريا دور است منافى كريمه «وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرُ»۱ است.

1.مائده (۵): ۱۲۰.

صفحه از 160