شرح حديث بيضه - صفحه 153

نيست ، نه در كلام شريف حضرت امام عليه السلام چنان كه بر هر كه عارف به لغت عرب باشد ظاهر است ، پس حمل كلام بر اين معنى اصلاً وجهى ندارد ، چه اين مطلب نه امرى است محتاج به تقيّه و نه سرّى است كه بايد بيان شود به عنوان لغز و تعميه.
دويم : آن كه اگر مراد عبداللّه چنين باشد كه اين فاضل فرموده استفسار او از قدرت پروردگار جلّ شأنه بر ادخال بزرگ در كوچك عبث خواهد بود ، چه قدرت و عدم قدرت را بنابراين دخلى نيست در مطلب او ، بلكه مناسب آن است كه استفسار نمايد از امكان و استحاله اين معنى فى نفسه تا هشام اقدام نمايد در بادى الرأى بر حكم به استحاله ، بعد از آن لازم آورد بر او تجرّد را. و پر ظاهر است كه حرف قدرت كه در ميان آيد هشام توقّف مى كند در حكم به استحاله و عدم تعلّق قدرت به آن و اين منافى غرض عبداللّه است.
سيم : اين كه ارسطو چنين استدلالى بر تجرّد نفس ناطقه نكرده و آنچه اين فاضل از افضل كاشى ۱ نقل فرموده كه در شرح كلام ارسطو گفته ، طول بسيارى با كمال تشويش دارد و مقام گنجايش ذكر آن را ندارد.
چهارم : اين كه آنچه گفته كه مسلم اهل اسلام است كه مجرّدى به غير از اللّه نيست واقع ندارد ، زيرا كه محقّق طوسى قدس سرهكه بزرگ علماى فرقه ناجيه است و مخالف و مؤالف او را به كمال تحقيق و نهايت تدقيق و رسوخ در دين قبول دارند و بناى بسيارى از اصول مذهب حقّ اماميّة بر تحقيقات اوست در كتاب تجريد العقايد كه معتقدات خود را در آن جا ذكر كرده در مبحث جواهر گفته است : «الفصل الرابع في الجواهر المجرّدة» ، بعد از آن تردد نموده در وجود عقل مجرّد و گفته كه دليلى بر امتناع آن نيست و ادلّه وجود آن مدخول است ، بعد از آن بحث كرده است از حال نفس ناطقه و گفته : «و هي جوهر مجرّد» و چندين دليل بر آن ايراد نموده است. ۲

1.بابا افضل كاشى ، رساله نفس دارد كه ترجمه فارسى رساله ارسطو است. به الذريعة ، ج ۲۴ ، ص ۲۶۲ رجوع شود.

2.شرح تجريد علامه حلى ، ص ۱۷۶ و ۱۸۴ چاپ انتشارات جامعه مدرسين.

صفحه از 160